فقط می نویسم که نوشته باشم! همین.
نهُ راستش خجالت کشیدم که سه تا آدم گنده از جمعه تا حالا آپدیت نکردیم. بماند که به احتمال قریب به یقین تا خرخره تو کار و مشکل درگیریم. از خودم مطمئنم ولی از دو تای دیگه خبر ندارم.
تا پس فردا صبح.
خارج گود: حالا درست امشب جفتشون آپدیت می کنن. شانس ماست دیگه!
گفتم نظرم رو در مورد پنج شنبه با یک پست جدید بدم. این بیت شعر از صائب دقیقا روحیه ی تو رو نشان میده.
هر دم چو تاک، بار درختی نمیکنیم چون سرو بسته ایم به دل، بار خویش را
صائب میگه ما چون انگور بار خود را به دوش درخت دیگری نمیگذاریم(معمولا تاک داربست و... میخواد وگرنه رشد نمیکنه)چون سرو بار خود را بردل می نهیم .این طوری است که تو با بقیه فرق داری.
آدما گاهی خسته می شن. از این که نمی تونن یه کارایی رو انجام بدن. از این که نه خواسته های خودشون برآورده می شه نه مال دیگران. از این که همه چیز درهم و برهمه.
آدما گاهی غیر قابل تحمل می شن. خودشون هم می فهمن. ولی نمی شه کاریش کرد. این وضع رو بدتر می کنه. آگاهی نسبت به شرایط غیر قابل تغییر.
آدما گاهی می خوان تنها باشن. می خوان بریزن تو خودشون. درد و شادی رو برای خودشون نگه دارن. با کسی شریک نشن.
آدما گاهی غیر قابل فهم می شن. می فهمن چی میخوان و چی می گن ولی بقیه متوجه حرفاشون نمی شن.
آدما گاهی چیزایی می گن که همونایی نیست که فکر می کنن. مغز زبونشون با هم منطبق نیست. ولی بقیه که نمی فهمن چی فکر می کنن. می فهمن؟
آدما گاهی وقتا دلشون می خواد برن بمیرن. ولی نمی شه. کاش می شد. می شه؟
آدما گاهی خیلی بدبختن. بی پناهن. حتی خودشون هم حامی خودشون نیستن.
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک....