.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

تفاهم...

میگن آدم هایی که با هم تفاهم دارن تو رابطه شان با یکدیگر خیلی موفق هستند، من و اون هم همینطوری هستیم.
من از رنگ های تیره خوشم میاد، اون از رنگ های روشن.
من دوست دارم اسپورت بپوشم اون دوست داره رسمی بپوشه.
من عاشق تنهایی هستم اون وقتی تنها میشه گریه میکنه.
اون تو عمرش با ماشینش بالای 80 تا نرفته من کیلومتر ماشینم از 80 شروع میشه!
اون از دوست های من خوشش نمی یاد من حالم از دوستاش بهم می خوره!
من از عطر Boss متنفرم، اون عاشق بوش هست.
من یک آدم جدی هستم اون یک آدم شوخ.
من دانشگاهم شرقی ترین نقطه استان تهران هست اون غربی ترین نقطه تهران.
ما خانه مان در غرب تهران هست و خانه آنها در شرق تهران.
من از موبایل اون متنفرم اون وقتی گوشی من رو میبینه بی هوش میشه و جالب اینکه هر دوتامان عاشقانه گوشی هایمان رو دوست داریم و تحت هیچ شرایطی حاضر به عوض کردنش نیستیم.
اون عاشق فلسفه هست، من اصلا سردر نمی یارم چی میگه!
من عاشق IT و این مقولاتم، به اون میگم وبلاگ میگه خوردنیه؟
اون عاشق شعرهای عاشقانه حافظ هست و من عاشق شعر های حماسی فردوسی!
من رو راست و بی پروا هستم و معمولا طرف مقابلم رو می رنجونم اون همیشه مواظب هست که کسی از دستش ناراحت نشه.
اون سعی میکنه توجه من رو به خودش جلب کنه و من سعی میکنم حداقل به دیگران کمتر توجه کنم!
اون حرف تو زبونش نمیمونه من رو جون به جونم کنند یک کلمه هم حرف نمیزنم.
اون می خواست سعی کنه من رو فراموش کنه ولی نتوانست، من دارم سعی میکنم یادم بمونه یک دوست دیگه هم غیر از مهندس و حاجی دارم.
پ ن: من و اون چه شکلی با هم کنار میایم؟ خودمان هم نفهمیدیم.
خارج گود: پیشنهاد حاجی( دوست قدیمی ) بود، منه احمق هم گفتم باشه، ولی نمیشه، باور کن، حالا حاجی میگه تو صبر داشته باش، چشم...

نظر...


میگم یک نظر:
من که نمی نویسم، اگه هم بنویسم درست و حسابی نمی نویسم، اگه درست و حسابی هم بنویسم چند خط بیشتر نیست، اونم که فقط خودم سر در میارم منظورم چی بوده!
چه طوره کرکره ی این مغازه رو بکشیم پایین و روش یک تابلو بزنیم:
به علل مختلف تعطیل شد.
خارج گود: ناگهان متوجه شدم در زندگیم بیشتر صدای مردم وجود دارد تا خود آنها. " صفحه 10 از کتاب د.ز "
کتاب ها هنوزم چیز های جالبی دارند...

شک...

شاید یک روزی گفتم، شاید...

دنیای کوچک من...

و من اینجام، در دنیای کوچیک خودم که آنرا به بزرگی تمام دنیا میبینم.
من زندگی میکنم، پس هستم، من باید زندگی کنم، چون باید باشم...