.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

زود...

اوم...، امروز هم واسه خودش روزی بود، یک کمی عجیب و جالب.
خوشحالم، نه ناراحتم، اصلا حسی ندارم.
خارج گود: بعضی وقت ها، چقدر زود دیر میشه...

بازگشت...

و باز نوشتن، و باز نوشتن، و باز نوشتن، چیزی که به من آرامش میدهد.
بدون موزیک، در سکوت مطلق.
پ ن: مثل قدیما، زیاد، تند تند و...

درس...


خیلی وقت است که عادتم شده، میگن گوش دادن به موسیقی ملایم قبل از خواب به راحتر خوابیدن کمک میکنه.
باران عشق و یک سری موزیک ایرانی بیکلام، فوق العاده هستند.
نمی خواهم بگم و غرغر کنم ولی این درس ها هم شورش رو در آوردند، آخه سختی یک درجه دو درجه نه اینکه 5 ساعت بخونی و فقط 4 برگ بری جلو.
تقریبا زندگیم شده درس، و تقریبا مطمئن هستم که هیچ کدام رو پاس نمیکنم، درک...
دیشب خواب دیدم رئیس آموزش داره بهم میگه تو تازه دانشجوی ترم اول هستی، چرا این درس ها رو برداشتی؟
زندگیم خنده شده!
دلم برای دوستام تنگ شده، همشون به امر مبارک خر زنی روی آوردند، بگذریم که امروز بالاخره طاقت یکیشون تموم شد و یک دانه اس ام اس فرستاد.
مریضی من رو به بیراهه میکشی؟
یکی از بروبکس قول داده که ترم بعد با هم دیگه الکترونیک برداریم البته به شرطی که کودتای 28 مرداد رو هم برداریم!
خدایی خیلی ستمه! آخه چرا هیچکی تو این خانواده زیاد ما و دوستان خانوادگی و دوستان خودم و کلاً هرکسی که میشناسم این رشته من رو نخوانده، حتی یکی نیست که یک کمی هم کمکم کنه!
پ ن: این روزها هم میگذره، و فردایی که حتما می آید، به خوبی هم می آید...

نا کجا آباد...


یک جایی بین زمین و آسمون، نه اون بالای بالا، نه این پایین پایین ها.
یک جایی که آدم ها هم زود خر میشند و هم زود عاشق!
یک جایی که معنی عشق و دوست داشتن با حماقت یکسان میشه.
یک جایی که آدم خودشم میمونه الان کدام حالتی درونش هست، غم، شادی و یا پوچی؟
یک جایی که آدم سینوسی رفتار میکنه، با حداکثر دامنه.
همون جایی که الان من دارم این ها رو مینویسم.
خارج گود: احساس میکنم که یک طورایی تموم شد و اون نمودار سینوسی داره به خط y=n نزدیک میشه...

توان...

یکی از دوستان آف گذاشته بود:
وقتی از همه چی خسته شدی، وقتی حس می کنی همه درها به روت بسته شده، وقتی دلت پر از غم و غصه ست تا جایی که می تونی دستات رو به طرف آسمون بلند کن و با تمام توان بزن تو سرت...