.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

نوروز...

این ماه زیاد نشد بنویسم، دلیلشم این بود که اکثرا درگیر مراسم و این حرف ها بودیم و کلا عید رو پیچوندیم.
یه امشب با مادر رفتیم یه چند تا چیزه کوچیک گرفتیم و سفره امسال از سبزه مادر و سمنویه زاهدی خبری نیست، نه وقت شد نه دل و دماغش بود.
کی میتونه باور کنه که اون دیگه پیش ما نیست، ما تا 8 فروردین عزاداریم و بعد از سال تحویل هم همگی انشالله سفره رو میبریم بهشت زهرا...
وحشتناک این یک ماه درگیر بودم، امتحانی خودمم که بود، واسه پروژه هم هیچ کاری نکردم.
تو این یک ماه یا بیرون بودیم و یا تو خانه، تو خانه هم همش پای کامپیوتر که یک چیزی یاد بگیریم.
این کامپیوتر نفتی من هم اعصابی از من خورد کرده.
امیدوارم سال امسال برای همی شما عزیزان با سین سلامتی آغاز بشود.
سال نو بر شما مبارک باد...

زندگی...

امشب شب هفت بود.
باورش سخته، البته اگه بشه باور کرد. 


زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...