.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

طاقت...

ظهری از دستت خیلی شاکی بودم، میخواستم بیام اینجا واست بنویسم، بهت بگم کم نبود این همه بدبختی؟

چرا همش واسه من؟ چرا از این همه آدم دورو برم من باید همش آواره و دربه در باشم؟

حرف زیاد بود، خودت میدونی، خودت بغضم رو دیدی، چی بگم، مگه اصلا به من گوش میدی؟

میگذره، عمر منم میگذره، غمی نیست.

تو این زندگی تنها دل خوشیم سازم بود که اونم داری ازم میگیری، عیب نداره

هنوزم میگم کریمی، هنوزم میگم...

اینو میگم نه اینکه فکر کنی حرفه ها، نه! میگم که بدونی

من کم نمیارم، اگه هم بیارم جلو این بشر لعنتیت کم نمیارم، داری ما رو سرویس میکنی، عیب نداره، حتما حکمتی داره

من طاقتم زیاده...

خیلی زیاد....

زندگی...


همیشه یه مشکلی تو زندگی هست، همیشه

خدا کریمه، میگذره...

خدا...


تو دوران آموزشی، دوست خوبی داشتم که بچه ی اصفهان بود و اکثر اوقات باهم بودیم، روزگار خوبی نبود، همیشه یه حالتش تو ذهنم میمونه.

هر وقت یه ناراحتی واسمون به وجود میومد و هر دو ناراحت بودیم، از رو تخت پامیشد، راه میرفت و با همون لحجه اصفهانیش میگفت: عیبی نداره، خدا کریمه...

راست میگفت، از وقتی این وبلاگ ساخته شده تو مشکلات بودم تا به همین امروز و مطمئنا باز هم خواهد بود، ولی لطف خدا بوده که کم نیاوردم و جا نزدم.

راست میگفت:

عیبی نداره، خدا کریمه...

رفتن...


ما که رفتیم...