ریشه یه درخت رو در نظر بگیرید، همه شان باید با هم یکی بشن تا بدنه رو تشکیل بدن.
۶ ماه تو ادارات و نهاد های این مملکت دنبال این بودم که این ریشه ها رو یکی کنم تا به بدنه برسم، امروز که فکر میکردم دیگه بدنه تشکیل میشه فهمیدم که یکی از اون ریشه نازک نازک ها، هنوز مدارک رو نفرستاده
حالا بگیر اون بفرسته و هی از این شاخه به اون شاخه، اونم تو این بروکراسی اداری تو ایران تقریبا محال هست که تو ۳ ماه بشه جمع و جورش کرد.
منم بوسیدم و گذاشتم کنار، اصلا واسم دیگه نیست، میخواد بشه میخواد نشه.
انسانیم سنگ که نیستیم، هر روزش تو اون خراب شده کلی استرس و فشار روانی بهمان میاد، دیگه تحمل بیشتر از این رو ندارم.
خلاص...
از جمع هایی که پشت سر یکی از خودشان حرف میزنند واقعا متنفرم، حالیشون نیست رفیقشونه...
تو مصر شلوغ شده، سرعت اینترنت تو تهران آمده پایین...
نمیتونی بگی خوبم یا خوشحالم وقتی که حتی یه دوست هم نداری!
مجبوری بگی خوبم...
خارج گود: کلاْ فکر میکردم از این دوران گذشتم...