ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نینشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود...
هنوزم بعضی شب ها خواب میبینم امتحان دارم و یک کلمه هم نخوانده ام و اصلا تاریخ امتحان یادم رفته است.
هنوزم استرس میگیرم...
یه گروهی تو وایبر هست، من، برادر و مادر.
صبح ها که من و برادر از خواب پا میشیم، مادر که زمان چای عصرش هست یه عکس سلام میفرسته و من و برادر هم یه هایی میگیم و میریم سر کار.
امروز یه عکس فرستاده بود، واسه ده سال پیش، مسافرت شمالی که به همراه خانواده دایی و عمو رفته بودیم، به نظرم عکسه بو لوبیا پلو میداد، یعنی اون لحظه طمع و عطر غذا را کامل حس کردم...