.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

حالا باز خودت رو بگیر...

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود...


گرفتاری شدیم ها...

هنوزم بعضی شب ها خواب میبینم امتحان دارم و یک کلمه هم نخوانده ام و اصلا تاریخ امتحان یادم رفته است.

هنوزم استرس میگیرم...

یعضی عکس ها بو دارند...

یه گروهی تو وایبر هست، من، برادر و مادر.

صبح ها که من و برادر از خواب پا میشیم، مادر که زمان چای عصرش هست یه عکس سلام میفرسته و من و برادر هم یه هایی میگیم و میریم سر کار.

امروز یه عکس فرستاده بود، واسه ده سال پیش، مسافرت شمالی که به همراه خانواده دایی و عمو رفته بودیم، به نظرم عکسه بو لوبیا پلو میداد، یعنی اون لحظه طمع و عطر غذا را کامل حس کردم...