.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

ما آدم های فوق العاده معمولی...

تو یه جمعی بودیم، یکی از دوستان رفته بود بالای منبر و از رشادت های خودش در زندگی تعریف میکرد، کلا میگفت منی که الان اینجام بدبختی کشیدم و فلان و بیسار.

یه طورایی حرف مفت میزد، یعنی به نظرم تمام این آدم ها با این طرز فکر حرف مفت میزنند، همه ی ماها رشادت هایی تو زندگیمون کردیم که از نظر خودمان کار خیلی شاقی بوده، ولی حقیقت این است که بود و نبود ما انسان های فوق العاده معمولی با کارهای شاقمان، هیچ تاثیری در هیچ کجای دنیا نداره...


دلمان خانه میخواد...

یه چند وقتی است باید آخر هفته ها غروب از تو خانه کار کنم، معمولا هم فقط نظارت میکنم به کاری که بقیه انجام میدهند.

معمولا از روی اینترنت رادیو پیام را میگیرم و در حین کار کردن گوش میدم، و دلم عجیب هوس خانه و کشورم رو میکنه.

نمیدونم چرا، ولی آهنگ ها و مجری های رادیو پیام از ۲ شب تا بامداد تهران، فرق میکنند، انگار با خودشان میگن این آدم هایی که الان بیدارند، با بقیه فرق دارند، باید آهنگ و شعر متفاوت براشون گذاشت، باید دستشان رو گرفت بردشان تو کوچه پس کوچه های شمرون باهاش قدم زد و آواز خواند...

30 گیگ...

تو سفر ایرانم، پدرم یه روز گفت بیا بشین این سی دی هایی رو که نمی خوای بنداز دور.

یه خروار سی دی، از درایور مودم دایل آپ اسکترنال بگیر تا ام پی تری.

یه عالمه سی دی ام پی تر داشتم که همه رو ریختم رو یک یو اس بی و آوردم، کل حجم اش شده 30 گیگ، که کلا الان حجمی نیست ولی خوب اون موقع، سال 82 خیلی بود.

القصه، هر شب یک کالکشن میزارم برای خودش بخوانه، اکثر اسم ها هم کالکشن 01 بگیر برو تا 10، هر آهنگ هم یه داستان داره.

امشب نوبت هتل کالیفورنیا بود، داستان هتل کالیفورنیا و یه پراید مشکی و پشت کنکور بودن، شب هایی که یه کاست کالکشن بود تو ماشین و اتوبان هایی که 10 شب حداقل ترافیک قفل نبود و واسه خودت میرفتی، اون موقع هایی که بزرگترین دلنگرانی زندگیم قبولی تو کنکور بود و گذشتن از این غول...

بعله، ما اینیم...

بعضی وقت ها نوشتن سخت میشه، حرف قابل گفتنی نیست، روزمرگی، میریم سر کار و میخوریم و میخوابیم.

تو یه چرخه ی هرکی پولدارتر باشه موفق تر است هم افتادم که حرف مفت است و فقط باعث میشه آدم از زندگیش لذت نبره. 

امان از این باس.ن گشاد...

از کو.ن گشادیه خودم خسته شدم، احساس میکنم هیچ کاری نمیکنم، صبح تا عصری که سر کار هستم، وقتی میام خانه، یه خط در میان میرم ورزش و بعدشم حمام و درست کردن غذا و آماده کردم تغذیه! محل کار و خواب، یعنی ۱۱ من خوابم.

دلم میخواد مثل این فیلم ها تا ۲ صبح بیدار باشم، تا ۱۰ شب با دوستام تو کافه، بعدشم درس بخوانم، موسیقی تمرین کنم.

هر روز صبح که پا میشم میگم از امشب شروع میکنم، شب که میام خانه پنچره پنچرم...