نوشته های زیر، نمیدونم از دل هست یا اثر داروهایی است که خوردم.
من نمونه ی بارز "فکر نان کن که خربزه آب است" هستم، فکر نان بوده و هستم ولی از اونطرف، خیلی چیزها را اصلا تجربه نکردم و دیگه تو این سن فکر تجربه اش هم نیستم.
با اینکه میدونم داره دیر میشه، ولی همچنان فکر نان هستم و فکر میکنم درست هم همین است...
این مریضی هم بعد از یک هفته امانم رو بریده...
خیلی سرسختی رفیق
البته آدمی به روش خودش خوشبختی می کند.هر کسی با چیزی به آرامش می رسد.روش شما هم این است.خودت را سرزنش نکن.کسی که عاشق باغبانی و موسیقی سنتی و ارتباط های واقعی ست قطعا آدمی ست که سعی می کند خوشبختی کند.
در رابطه با آن قضیه هم که گفتی،هیچ وقت دیر نیست.
سپاس...
مطمئن باش فرندزجان از دل نیست..همون اثر ترکیب داروهاس+سوپهای فریزشده که قطعا نمیگذاری هم که رو گاز خوووب بجوشه و داغ بشه...خب نتیجش میشه این !!
..نان جای خود ، آب جای خود ، خربزه جای خود ، از اونایی هم که تجربه نکردی جای خود ّ ،از اینایی هم که بهش میگی دلخوشی جای خود.......................زندگی بی نهایت بُعد داره ......میدونم که اینارو خودت خوب میدونی!
...اگه ما جایگاه اصلی خودمونو فارغ از هرچیز ، بدرستی درک کنیم...خودبخود موانع هم برداشته میشه...
مخلوط عسل + آب لیموترش تازه + کمی آب معجزه میکنه در درمان سرماخوردگی و سرفه و...
از آب پرتقال و لیموشیرین فراموش نکن.....
آرزوی سلامتی داریم دوست عزیز..........................................
ممنون...
"خیلی چیزها را اصلا تجربه نکردم و دیگه تو این سن فکر تجربه اش هم نیستم." ما کمی شبیه همیم ...
و حتی فک میکنم تو هم گاهی دروغ میگی به خودت
همه دروغ میگیم...