.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

هر آوایی خاطره یست در ذهن ما...

اذان آقاتی، من رو یاد دوران راهنماییم میندازه، مستاجر بودیم، یه محله کوچیک با 6 یا 7 تا خانه ی دو طبقه.

اون موقع کامپیوتری وجود نداشت،میکرو بعد سگا بود، البته ما بچه ها همش تو کوچه یا داشتیم فوتبال بازی میکردیم، یا اینکه با دوچرخه ی کوهستانمان، از این ور میرفتیم اون ور.

پشت خانه ی ما، دیوار مسجد بود، مسجد آرامی که فقط اذان مغرب را از بلندگو با صدای آهسته پخش میکرد، همیشه هم با صدای آقاتی...

الان خیلی ها از اون محله رفته اند، بعضی ها از زندگی، بعضی ها از محله، بعضی ها از شهر و بعضی ها از کشور...

الان که فکر میکنم، میبینم زندگی چه میگذرد... بخواهی نخواهی...


نظرات 1 + ارسال نظر
تک مُدی سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 19:07 http://unimodal.blog.ir

گاهی فکر میکنم اگر یه زمانی از این کشور برم
یکی از چیزهایی که خیلی دلم برای نبودنش تنگ میشه
صدای اذان توی کوچه و خیابونه...

اوهوم...امان از دل گرفته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد