.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

آدم هایی از جنس ما...

حالا تمدن هزار و پانصد ساله و هنر نزد ایرانیان است و اینها رو بزاریم کنار، جامعه همین الان رو در نظر بگیریم، خوب نیستیم، یه نگاه به دور و اطرافمون بندازیم، یه نگاه به شبکه های اجتماعی بندازیم، همش فحش، تحقیر و ناسزا، این آدم ها از مریخ هم نیومدن، خود ما هستیم، کنار دستیمون، برادرمون، خواهرمون، اینا رو باید ببینیم، باید راجبش حرف بزنیم، نه در جهت تحقیر، بلکه برای اصلاح، برای بهتر شدن...

افکار من از دیروز...

- دنیا به عقب بر نمی گرده...

- با تمام نا ملایمتی ها، زندگی به عقب بر نمیگرده...

- هیچ روزی دیگه نوار کاست توی ماشینی گذاشته نمیشه...

- اگر میخواستیم به گذشته برگردیم که راه آینده را انتخاب نمیکردیم...

- تو حال زندگی کن...

از یه سنی به بعد، سال های بی اختیار میگذرد...

داشتیم صحبت میکردیم، گفت یادته رفتیم فلان جا؟ گفتم آره، گفت پس چرا برای من اینقدر کمرنگه؟ گفتم چون سیزده سال ازش گذشته، هر دو متعجب شدیم...

خیلی کارها مونده که باید انجام بدم، خیلی شادی ها مونده، خیلی جاها مونده که باید ببینیم، ولی چرا اینقدر تغییرات سریع اتفاق میوفته؟ چرا در روزمرگی و تکرار افتادیم و همزمان تغییرات سریعی رو توی زندگی میبینیم؟

یادتونه نوکیا رو؟ کو؟ چی شد؟ کجا رفت اصلا؟ راجب همین 5 سال پیش دارم حرف میزنم...

موسیقی قسمتی از وجود من است...

یک: گرمه، شوخی هم نداره، واقعا گرمه، اینجا رطوبت هم که هست دیگه بدتر...

دو: یه زمانی یه دوست دختری داشتم که میرفت دنبال کلاس های تقویت ذهن و اینها، کانال تلگرامی داشتند صبح میگفتند صبح پرتغالیتون بخیر، یک بار نظرم رو خواست گفتم خب طرف داره ازتون بدزد بدزد میکنه، این همه کلاس و همایش رفتی دو قرون در آوردی؟ گفت من عمل نمیکنم دلیل نمیشه که روش هایش انجام شدنی نباشه...

سوم: محسن نامجو میتوانست یکی از تاپ های موسیقی سنتی بشه، ولی عجیب علاقه داره که بشه مزخرف ترین، حیف...

چهارم: تو این گرما لیمو زیاد بخورید، لیمو تازه حالا یا شربت آب لیمو یا چایی و لیمو و یا خالی، خنک نگه میدارد...

پنجم: شبتان گلبهی...