داشتیم صحبت میکردیم، گفت یادته رفتیم فلان جا؟ گفتم آره، گفت پس چرا برای من اینقدر کمرنگه؟ گفتم چون سیزده سال ازش گذشته، هر دو متعجب شدیم...
خیلی کارها مونده که باید انجام بدم، خیلی شادی ها مونده، خیلی جاها مونده که باید ببینیم، ولی چرا اینقدر تغییرات سریع اتفاق میوفته؟ چرا در روزمرگی و تکرار افتادیم و همزمان تغییرات سریعی رو توی زندگی میبینیم؟
یادتونه نوکیا رو؟ کو؟ چی شد؟ کجا رفت اصلا؟ راجب همین 5 سال پیش دارم حرف میزنم...
پستت تلنگر خوبیه !
دریا رو که نگاه کنیم در سطحش امواج و سرو صدا و بالاپایینه..ولی در عمقش آرامش و زندگی ست..
اگه چشم و دل به این امواج و هیجانات و تغییرات نسپریم..میتونیم از آرامش و زیبایی های زندگی که خودت گفتی همون جاها و کارای نکرده و شادیاست لذت ببریم....اما مدل و شیوه زندگی امروز شده بدو بدو و هیجان و تغییرات صرفا سرگرم کننده..که اصل زندگی و آرامش و رضایت رو از ما گرفته!
نوکیا همون بود که میگفت.." امروز بهتر از دیروز..؟"
خب بیچاره از فردا که چیزی نمیگفت...خب حالا فردا شده و دیگه نیست
وای چه سوتی ای !!!
اون صاایران بود...خب فرق نمیکنه صاایران هم دیگه نیست..
سرعت تو جهان امروز گاهی خیلی عذاب آور میشه