.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

از روزگار...

نوشتن سخته، و من هم نه نوشتن بلدم نه سوادش را دارم!

کلمات در ذهن شکل میگیره، سناریوها نوشته میشه، اما تا دست به قلم میشی، نمیتونی یه جمله از سناریویی را که ساختی بنویسی.

راضی نیستم از وضعیتی که درونش هستم، و هیچ کاری هم برای بهبودش نمیکنم، مثل یه آدمی که میره جلو تا تموم شه، بدون هیچ هدف و لذتی...

چند وقت پیش تو جمع دونفرمان، صحبت از پرنگترین شادی چند سال اخیر شد، اون گفت، سه یا چهارتا، من گشتم، شخم زدم ذهنم را، چیزی نیافتم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد