.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

رفتن های یهویی...

هر حادثه ی تلخی که اتفاق میوفته، علاوه بر داغدار کردن خیلی از خانواده ها، یاداور خاطرات تلخ میشه واسه یه سری دیگه از خانواده ها که عزیزانشون رو توی حادثه های قبلی از دست دادن، حالا آتش سوزی، تصادف قطار، سقوط هواپیما یا هرچی...

امروز صبح که تو راه اداره اخبار پلاسکو را شنیدم، ناخوداگاه پرت شدم به ۲۷ بهمن ۸۶، روزای تاریک، شیون ها، بهشت زهرا، تشریفات، پرده های کشیده غسالخانه، سیاه پوشیدن ها و سیاه دیدن ها...

نه دنبال مقصر گشتن اون عزیزان رو برمیگردونه، نه این حادثه ها برامون درس عبرت میشه، دو روز دیگه هم یادمان میره تا دفعه بعدی و اضافه شدن یه سری خانواده دیگه.

فقط تو دلامون، یه نقطه سیاه کوچیک واسه همیشه شکل میگیره و هیچ وقتم خوب نمیشه و هر چندی تمام وجودمان رو میگیره...

نظرات 4 + ارسال نظر
م ر ی م ی دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 23:20

۲۷بهمن ٨۶ چه اتفاقی افتاد فرندز ..?!

م ر ی م ی چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 00:26

کاش جناب فرندز جواب مارو میداد...

سلام، ممنون از نظرتان، حقیقتش یاداوری خاطرات تلخ زیاد جالب نیست، بیشتر نمک به زخم پاشیدنه.
موفق باشید...

م ر ی م ی یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 16:38

فرندز عزیز...شمام فعلا در امریکا زندانی شده اید?!

من نه، ولی خیلی از اطرافیان نزدیک و دورم را دچار مشکل کرد، بدترینش یکی از بچه های دانشجو که با ویزای دانشجویی اش اینجا بود، خانومش با فرزند شیش ماه اش رفته بودند ایران تعطیلات کریسمس، و حالا یه خانواده از هم جدا افتادن...

م ر ی م ی پنج‌شنبه 14 بهمن 1395 ساعت 14:52

فرندز...یه چیزی بنویس از قلب امریکا...
ای بابا...مردیم از بیخبری...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد