ما تو دانشگاهمون 3 تا تلفن عمومی داریم.2 تاش تو خود دانشگاه هست یکی هم بیرون دانشگاه.اونی که تو دانشگاه هست که همیشه شلوغه و این دخترها دارن مخ یکی رو میزنن.میمونه یکی.5 شنبه من رفتم اون یکی که بیرون دانشگاه هست و زنگ زدم علی.خلاصه بعد از دقیقه حرف زدن با علی 2 تا دختر آمدن پشت سر من تو صف.من که دفعه پیش سر همین موضوع با سه تا دختر دعوام شده بود 5 شنبه ای بی خیال شدیم زود قطع کردم.موقع رفتن یکی شون آمد جلو و گفت:
-ببخشید آقا
*بله
-میشه من یه شماره بگیرم شما حرف بزنید
*(مععععععععععععععععععععععععععععع)باشه موردی نیست بگم با کی کار دارم
-امیر
*سلام آقا امیر هستن
-شما
*یکی از دوست های دانشگاه
-بعد از 2 دقیقه حمومه
*ممنون
-شما کارتون رو نگفتین
*بفرمایید کلاس پیشرفته عوض شد
تازه دختر خانم فهمید که باید یه کمی آمار دوست پسرشو به ما بده و گفت که امیر عمران میخونه
-ببخشید کلاس چی
*شما بگید خودشان می فهمند.
-باشه
*خداحافظ
سوتی فهمید دید.بچه عمران پیشرفته ندارن فقط کامپیوترها دارن اونم C پیشرفته
هی آقا عجب روز گار عجیبی شده یه زمانی بر عکس بودهی_______________________ی
ایییییییییییییییی بد نبود
چقد در این ده سال دنیا عوض شده است...
من الان در ده سال پیش شما هستم (شرایط)
البته خیلی چیزا عوض شده... دیگه تلفن عمومی نیست تو دانشکده ما، هرکی رو میبینی از این ماسماسک های لمسی دارن و چپیدن توش!
مدت زیادی میشه مطالبت رو دنبال میکنم ولی بدون رد پا... از وبلاگت خوشم اومد، چون قدمت داره! وبلاگی که به دو دنیا تعلق داره! :)
غربت خوش میگذره؟
بقول این خارجکیا / سی یو /
ما اون زمان به اون گوشی نوکیا ها که یه دسته کوچیک وسطش داشت میگفتیم هر کسی یه بیل بیلک داره...
به خاطر نظر travis BICKLE آمدم اینجا یعنی ۱۰ سال پیش ... حس عجیبی بهم دست داد. خوش بودیم
راستی الان ۱۴-۱۵ سال از رفاقت ما گذشته باورت میشه چه زود گذشت
منتظر نوروز ۹۳ هستم
آره، زمان چقدر زود میگذره
وبلاگتو باید خوند. از اینا نیستی که دو روزه جوگیر بشی و بعدش بری.
ممنون.
الان تازه شروع کردم به خوندن آرشیوتون.
سال 83، کاش میشد برگردم به اون روزا .کاش سال 84 هیچوقت تو زندگیم وجود نداشت
الان بعد بیست سال دنیا حتی عجیبتر و برعکس تر هم شده