-
به قولی: افزودن یادداشت جدید...
دوشنبه 29 بهمن 1403 09:47
تقریبا پانزده ماه پیش، زندگیمان دچار یک تلاطم شدیدی شد، بسیار بسیار شدید، اتفاقی که هنوز اثرات روانیش روزانه در ذهن و یاد من هست و تقریبا همیشه ترسش تو وجودمه، ولی خوب زندگی هست دیگه، گفتیم میگذره و گذشت، مثل خدمت که مینوشتیم چون میگذرد غمی نیست. داستان زندگی هرکسی منحصر به فرد است و شنیدنی، همه بالا پایین دارند، همه...
-
دقیقا...
جمعه 18 اسفند 1402 23:29
همسر میگه خوشحالی که این کار را انجام دادیم؟ سکوت میکنم، میگه ناراحتی؟ هیچی نمیگم. اما پیش خودم میگم من قبل از تو همه چیز داشتم و الان هیچ چیز ندارم غیر از تو، که تو از همه برای من با ارزشتری، ولی از تمام علایق و خوشحالی های خودم گذشتم، دقیقا چیه این زندگی من رو باید خوشحال کند؟ گره ی کوری که افتاده؟ نخوابیدن های هر...
-
نقطه سر خط...
سهشنبه 8 اسفند 1402 22:54
بیشتر از دو سال است که این درد باهام است، هر روز و هر ساعت و تقریبا از پنج ماه پیش داره فشار خیلی بیشتری به روح و جسمم میاره، شدم محبوس در ذهن و جسمم. از هفته ی پیش به اوج خودش رسیده است و بعضی وقت ها میشه که آرزو میکنم دیگر بلند نشوم، توان این همه فشار را ندارم. مرگ از نظر من مثل بیهوشی است، نیست میشی، حتی متوجه...
-
زمان از دست نرفته...
سهشنبه 1 اسفند 1402 21:30
شاید فکر میکردم اگر بنشینم و تماشا کنم، عمر خودش میآید و میگذرد و تمام میشود، و نیازی به شروع دوباره نخواهد بود. اما... نمیگذرد...
-
میشه بالاخره...
یکشنبه 22 بهمن 1402 09:23
تلاش و شکست و هیچم شدن یا دوم شدن، رفتن و نرسیدن، ولی بالاخره میشه، همانطوری که قبلا شد باز بالاخره میشه، بالاخره اسم من هم درمیاد...
-
کم خوابی...
دوشنبه 13 آذر 1402 03:25
دوماه گذشته سخترین روزهای زندگیم بود، هردو کارمان را از دست دادیم و بیمه های درمانی مان قطع شد، فرزندمان دچار مشکل شد و استرس بیماری، نداشتن بیمه درمانی و نداشتن منبع در آمد باعث شد همسرم یکماه شدیدا بیمار بشه، ضعف شدید همراه کم کردن وزن. تو اون زمان هم من، صبح ها و شب ها هم از فرزندمان مراقبت میکردم، هم همسرم، هم...
-
آبان...
چهارشنبه 10 آبان 1402 09:03
از آبان 83 که شروع به نوشتن کردم 19 سال میگذره، باور نکردنی است، باور نکردنی...
-
بوی ماه مهر...
یکشنبه 30 مهر 1402 20:39
کی مهر شد؟...
-
نقطه...
شنبه 25 شهریور 1402 08:52
نقطه...
-
خیلی از روزها...
سهشنبه 24 مرداد 1402 19:51
خیلی روزها به بیهودگی میگذرد، خیلی از روزها...
-
از خوبی ها زندگی...
سهشنبه 27 تیر 1402 08:09
شجریان، لطفی، علیزاده و خیلی های دیگه توی زمان ما بودند و هستند و خوشبختانه چقدر اثر دارند برای خوب کردند حال...
-
هزارمین یاداشت...
دوشنبه 22 خرداد 1402 08:13
امان از این همه ظلم...
-
نقطه
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 17:11
نقطه
-
دریای تهی...
شنبه 26 فروردین 1402 22:08
چقدر مطلب و کتاب مفید در این دریای چرت و پرت وجود داره...
-
سال جدید...
جمعه 26 اسفند 1401 19:59
آخر سالی دو دقیقه برم بالای منبر براتون: اگر دوست دارید راجب مطلبی کامل آگاهی پیدا کنید، کتاب بخوانید، مقاله های خلاصه شده در اینترنت دوزار هم فایده ندارند! اگر به تاریخ ایران مخصوصا معاصر علاقه دارید، تاریخ شفاهی ایران را بخوانید/گوش بدید، خیلی کمک میکنه و متوجه میشید چقدر جفنگ از هر دو طرف در اینترنت وجود دارد. من...
-
خسته از همه چیز...
دوشنبه 24 بهمن 1401 21:02
خسته از همه چیز...
-
سال جدید...
دوشنبه 12 دی 1401 09:34
سال خارجکی قبلی خیلی سخت گذشت، تقریبا 10 ماه کاملش به دوا درمون و بیمارستان و عمل و اینها گذشت، علاوه بر موضوع ایران، خیلی بهمون فشار آمد و روزهای سختی را گذراندیم، امیدوارم امسال یک نفسی بکشیم...
-
به سکوت سرد زمان...
جمعه 18 آذر 1401 01:58
به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان بهار مردمی ها طی شد زمان مهربانی طی شد آه از این دم سردیها، خدایا ...
-
توی این روزهای سیاه...
سهشنبه 10 آبان 1401 08:51
داد ازا ین همه ظلم، از این همه خون جوانان ایران وطن... آهنگی به سمع میرسانند که کاروانش نامیدیم...
-
نمیشه...
جمعه 29 مهر 1401 03:40
کاشکی میشد کاری کرد، کاشکی زورمون میرسید، کاشکی بعد 40 سال میشد یه زندگی معمولی داشت...
-
ناتمام...
دوشنبه 31 مرداد 1401 21:41
کتاب ناتمامی زهرا عبدی را ناتمام گذاشتم، احساس میکردم دارم یک پست وبلاگی میخوانم که بسیار نامنظم نوشته شده است...
-
زمستان ۶۲ ...
جمعه 7 مرداد 1401 01:44
زمستان ۶۲ اثر اسماعیل فصیح را خواندم و بی شک یکی از بهترین رمان های فارسی است که تا به حال خوانده ام، داستان کارمند بازخرید شده ی دانشکده نفت که سال 62 وسط جنگ برمیگرده اهواز دنبال پسر کارگر خانه اش، کتاب برای من به شدت سنگین بود، قبل هر بار برداشتن کتاب و خواندنش، خودم را برای ضربه های احساسی جنگ آماده میکردم، قسمت...
-
خانه عنکبوت...
شنبه 18 تیر 1401 22:04
با یه دوستی هم صحبت بودم، میگفت یه وقت هایی یه چیزایی پیش میاد که اصلا باورت نمیشه چرا اینطوری شد، خودت فکر میکردی یه زیربنای قوی درست کردی که قوی ترین طوفان ها هم تکانش نمیدن بعد بدون حتی وزیدن یک نسیم ملایم میریزه...
-
اصلا تو خوبی...
دوشنبه 9 خرداد 1401 23:35
حالا اینجا خواننده ای نداره که بخوام برم بالا منبر، ولی میگم. چرا همه دارند همدیگر رو پار پوره میکنند؟ یکی مینوسه ال شد، یکی دیگه میاد فحش میکشه به جونش که چرا نگفتی بل شد، اگر بل سر خودت میومد میگفتی جینبل شد... یکی دیگه میاد عکس از چت خصوصی صد سال پیشش با مرحوم میزاره میگه فلانی به بهمان چیز اعتقاد داشت/نداشت، بعد...
-
از راه به درشده ...
شنبه 24 اردیبهشت 1401 02:15
بد از صد سال اولین بار دارم با گوشی تست میکنم...
-
گناه بی بخشش...
جمعه 12 فروردین 1401 20:24
این کافرا یه چیزی دارند به نام zero tolerance policy، فکر کنم معنی فارسیش میشه گناه بی بخشش، جریانش به این صورت است که در هر قسمتی یک zero tolerance policy وجود دارد، از سطح کشور بگیر تا بیاد پایین بشه ساکنان یه مجتمع مسکونی. اگر کسی مرتکب خطایی شد، مجازات برایش "بدون تخفیف/تغییر" اعمال میشه، یعنی اگر مجازات...
-
من بی تمدن...
یکشنبه 15 اسفند 1400 23:30
انسان، چه شهرنشین باشه، چه غار نشین باشه، چه خودش را تمیزکنه و چه کثیف باشه، چه بلوند اروپایی باشه یا سیاه خاورمیانه، انسان است و باید حقوقش برابر باشه با همگی انسان ها، حالا شما خط کش گذاشتی که این فلانی با تمدن، من نوعی بی تمدن، پس بمون کشته بشو، میشی یه نژاد پرست، تمام...
-
سربازی...
یکشنبه 10 بهمن 1400 21:07
داشتم فکر میکردم اگر سربازی نرفته بودم، آیا قادر بودم پول بدم و بخرم؟! جواب منفی بود، یعنی حتی فروش سربازی هم باز دردی از ما معمولی ها دوا نمیکرد، اگر زمان ما هم میفروختن ما باز باید میرفتیم ...
-
فرایند الکی...
چهارشنبه 22 دی 1400 23:17
زندگی کلا فرایند بیخودی هست، حالا یه تغییر گنده میوفته توش هم که میشه یه مشکل دیگه، این چند روز فشار روحی زیادی روی هردومون بوده، حالا همدم بروز میده و غر میزنه ولی من بیشتر دلداریش میدم و میگم خب این را خودمان تصمیم گرفتیم برای یه هدف بالاتر و بالاخره درست میشه. از اون تیپ حرفها که هردو میدونیم برای دلداری میزنیم و...
-
ما سرخوشان مست...
شنبه 27 آذر 1400 21:40
چقدر خودم تغییر کردم، درست بعد از یک دهه دارم یه حرکت بزرگ دیگه میزنم، ولی فعلا که خونسرد هستم و اضطراب نگرفتم...