خدا را شکر دیگه کم کم باید وسایل رو جمع و جور کنیم به قصد مهاجرت.
مصاحبه که خوب پیش رفت و انشاالله تا شهریور ویزای مهاجرت دستم میاد.
کار و اینها رو بیخیال شدم و گذاشتم این 3 ماه حسابی زبانم رو قوی کنم که رفتم مشکلی نباشه.
ولی باز راه برگشت رو نبستم که اگه نتونستم حتما برگردم.
شاید با رفتن از اینجا فراموش بشه...
من اعتقاد دارم یه روزی میاد، که بغض مردم این شهر، میترکه...
من اعتقاد دارم اون روز که بیاد، نه تهدید اثری داره، نه مردان نقاب پوش چکمه به پا
من اعتقاد دارم اون روز، روز خیلی بدیه، چون تو خشم، تصمیمی وجود نداره، فقط نابودی میخواد
من اعتقاد دارم اون روز، تمام این دستگاه های اطلاعاتی و حفاظتی، مثل خانه ی عنکبوتی ویران میشه
من اعتقاد دارم اون روز، روز رفتن شماست...
پ ن: شهادت هاله سهابی برایشان گران تمام خواهد شد!
برگشته میگه کنترل آل بگیر هر چی خاطره و خرت و پرت ازش داری، دیلیت کن بره
میگم رفیق، کنترل آل رو روی یه فایل Word صد صفحه ای بزنی، 2 دقیقه طول میکشه پردازش کنه
حالا Word خاطرات ما 4 ساله، 2 دقیقه ای که همش رو انتخاب نمیکنه پاک کنم.