.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

واقعیت زندگی...

"حقیقتش اینه که دهه‌های زندگی رو یکی پس از دیگری فتح کردیم و هیچ پُخی نشدیم که واقعیت زندگی هم این بود ‌که اصلاً قرار نبود پُخی بشیم. قرار نبود فتح خیبری کنیم. قرار نبود اورستی رو صعود کنیم و پرچمی آویزون اون ارتفاع هشت هزار متری کنیم. قرار بود فقط باشیم، ساده و راحت تا زندگی کنیم و افسوس، کسی نبود تا یادمون بده همین «بودنِ ساده و بی‌غل‌و‌غش» رو. همین «زندگی کردنِ بدون فتح درب و دروب!» رو. 

بخندیم، هم به هواپیمایی که با اون تا کیوان و ناهید و زُهره و عطارد و مشتری رفتیم و هم به خوشگل‌ترین دختر محله که هر شب توی خواب و رویا لباس سفید عروسی رو از تنش در‌آوردیم و امروز توی واقعیتِ زندگی بدبخت‌تر از تموم دخترهای کوروکچل محله شده که روزی فکر می‌کردیم برای همیشه روی دستِ ننه‎‌هاشون می‌مونند.

واقعیت زندگی یعنی این‌که، حالا دیگه نه قراره متخصص مغز و اعصاب بشیم، نه برنده‌ی جایزه‌ی اسکار و نوبل، هواپیما که نداریم هیچ، ضلِ گرما دربه‌در دنبالِ اتوبوس بی‌آر‌تی می‌دوییم توی خط ویژه تا فاصله‌ی میدون آزادی–امام حسین رو پونصد تومن کمتر بدیم. پونصد تومن یعنی نصفِ نون بربری! یه عمله که آجر می‌ندازه بالا هر وعده خودش به تنهایی می‌تونه سه تا نون بربری رو بدون پنیر و خیار و گوجه درسته قورت بده. سه ضربدر هزار تومن به‌عبارتی می‌کنه سه هزار تومن. سه وعده داری، می‌شه نُه ‌هزار تومن. شیش ماه اول سال سی‌و‌یک روزه ضربدر نه‌هزار تومن... بربری که بشه هزار تومن این می‌شه واقعیت زندگی. " 

از لایبرنت 

نظرات 1 + ارسال نظر
? چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 09:30

اخ که گفتی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد