.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

شروع...

از بهمن هشتاد و سه تا الان، میشه شانزده سال، یعنی الان وبلاگم میره دبیرستان...

تنبلی...

سرعت تغییرات خیلی زیاد شده، تقریبا خیلی چیزها رو چند روزی بهش بها میدیم و میگذریم، نمیدونم خوبه یا بد، ولی فعلا اینطوری زندگی جریان داره.

کاشکی تنبلی چندین ساله رو بگذارم کنار و بشینم بنویسم...

امید الکی...

کاشکی بشه یه روزی، ایران برای همیشه از شر استبداد و استعمار خلاص بشه، کاشکی...

اتفاقات مهاجرت...

از وقتی کرونا آمده، بیشتر زمانمان در خانه است و بیشتر باهمدیگر خیال پردازی میکنیم، چند شب پیش ها همسر میگفت اگر قرار اینطوری باشه برگردیم ایران!

همین جمله باعث شد بحث قدیمی و همیشگی که بین مهاجرها هست باز بشه، آیا ارزشش رو داشت؟

من دنبال مهاجرت نبودم و مطمئن هستم اگر شرایط نبود، هرگز مهاجرت نمیکردم، احتمالا الان یک کار معمولی داشتم با یه درآمد معمولی تر، خانه و ماشین هم که هیچی، خودم زیاد ماشین دوست ندارم برای همین از نظر ماشین مشکلی نبود، شک دارم هم ازدواج کرده باشم، با این تورم و اینها...

ولی خب مهاجرت کردم! کارم را دارم، درآمد خودم هست، زندگی کارمندی معمولی کمتر استرسی.

سوال اصلی، ارزشش رو داشت؟ نمیدونم، از یک طرف دوری از پدر و مادر واقعا سخت است، دوری از کسایی که دوست داشتی یا چیزهایی که دوست داشتی، از طرف دیگه طرف اقتصادی مسئله هم مهم است، نمیشه رو هوا زندگی کرد، اینور زندگی از نظر اقتصادی راحتر و از نظر روحیه و احساسات بدتر است.

ارزشش رو داشت؟ نمیدانم متمایل به آره...

چرا رفتی...

چرا همه چی داره اینقدر سریع اتفاق میوفته؟ چرا نمیشه هیچکاری کرد؟