زندگی در جریان است، صبح پا میشیم میریم سر کار، یه مختصر صبحانه و ناهار، عصری هم بر میگردیم منزل و تا غذایی درست کنیم و اخباری ببینیم شده شب و خواب.
قکر کنم کلا زندگی همینه دیگه، یه چیز روتین، که البته طوفانی هم میشه بعضی وقت ها.
احساس میکنم وقتم رو تلف میکنم، مثلا دوست دارم هر روز کتاب بخوانم، موسیقی تمرین کنم، درس مربوط به کارم بخوانم، اما جونش رو ندارم، وقتش هست، ولی وقتی میرسم خانه و کار های خانه رو انجام میدم آنقدر خسته میشم که دیگه جونی واسم نمیمونه و ولو میشه در رختخواب.
من قبل از زندگی کارمندیانیم، شبی یه سریال حداقل میدیدم، شایدم بعضی وقت ها هم فیلم، حالا چی بشه آخر هفته بشینم یه فیلم ببینم.
زندگی اجتماعی هم کمافق السابق، نه خانی آمده، نه خانی رفته، با همکارا اداره بعضی وقت ها میریم یه ماءالشعیری میخوریم، اما کسی وارد زندگی خصوصی ام نشده، خودمم تلاشی نمیکنم، پس ایرادی نباید بگیرم...
سلام وب قشنگی داری پیش منم بیا خوشحال میشم
من هر روز هر شب به خدا میگم به ساعات عمرم برکت بده !
همیشه وقت کم میارم ... با اینکه ساعت بی کاریمم کم نیست ... نمی دونم مشکل دقیقاً از کجاست ؟
نظری ندارم