جذامیان به ناهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند، حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت: آنها روزه اند و برخاست.
غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم، اما دل نشکستیم...
اینو چند سال پیش هم که خونده بودم مث الان ناراحت شدم...
تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم، و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند.
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
سلام بزرگوار
موفق باشید.
این هفته شما هم به مهمانی شاخه طوبی دعوت هستید.
منتظرتونیم
یاعلی
سلام
واقعا تامل برانگیز بود.
ممنون
حالا ما حاضریم همه کار بکنیم فقط آب و غذا نخوریم و خوشحال و مفتخریم که روزه داریم ...
یه ایمیل برام بفرست
......
وااای چقد قشنگ اشکم دراومد