.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

دنیا عوض شده

ما تو دانشگاهمون 3 تا تلفن عمومی داریم.2 تاش تو خود دانشگاه هست یکی هم بیرون دانشگاه.اونی که تو دانشگاه هست که همیشه شلوغه و این دخترها دارن مخ یکی رو میزنن.میمونه یکی.5 شنبه من رفتم اون یکی که بیرون دانشگاه هست و زنگ زدم علی.خلاصه بعد از  دقیقه حرف زدن با علی 2 تا دختر آمدن پشت سر من تو صف.من که دفعه پیش سر همین موضوع با سه تا دختر دعوام شده بود 5 شنبه ای بی خیال شدیم زود قطع کردم.موقع رفتن یکی شون آمد جلو و گفت:
-ببخشید آقا
*بله
-میشه من یه شماره بگیرم شما حرف بزنید
*(مععععععععععععععععععععععععععععع)باشه موردی نیست بگم با کی کار دارم
-امیر
*سلام آقا امیر هستن
-شما
*یکی از دوست های دانشگاه
-بعد از 2 دقیقه حمومه
*ممنون
-شما کارتون رو نگفتین
*بفرمایید کلاس پیشرفته عوض شد
تازه دختر خانم فهمید که باید یه کمی آمار دوست پسرشو به ما بده و گفت که امیر عمران میخونه
-ببخشید کلاس چی
*شما بگید خودشان می فهمند.
-باشه
*خداحافظ
سوتی فهمید دید.بچه عمران پیشرفته ندارن فقط کامپیوترها دارن اونم C پیشرفته
هی آقا عجب روز گار عجیبی شده یه زمانی بر عکس بودهی_______________________ی