.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

همیشه مرغ همسایه غاز نیست...

حس عجبیه، اینکه هر روز اخبار را دنبال کنی تا ببینی طوفان Irma کدوم سمت میره، اینکه آماده باشی برای سه روز زندگی بدون هیچ وسیله و کمکی، اینکه چطوری خودت رو نجات بدی...

چه زندگی هایی قراره نابود بشه در کسری از ثانیه، حاصل هفتاد سال تلاش و کوشش، اینکه فکر که همه چیز یهو کن فیکن میشه...

خدا به خیر کنه و همه رو سالم نگه داره...

بنده طالع خویشم که در این قحط وفا...

کسوف امروز یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود، یه حس خیلی خوب و عجیب، خیلی ها گریه کردن موقع کسوف کامل، خیلی زیبا و باشکوه بود، خیلی...

هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوخته‌ست...

چقدر زندگی هامون هجو و زرد شده، دریغ از دو کلمه حرف حساب...

تعریف موفقیت...

خیلی وقت ها به موفقیت و تعریف موفقیت گوش میکنم، از نظر خودم، من و خیلی های دیگه از افراد جامعه آدم های موفق و مفیدی نیستیم، زندگیمون یه چیز عادی هست، صبح پاشی بری سر کار تا غروب، بعدشم ورزش/مهمانی یا امثال این چیزها، آخرشم خانه و خواب، یه چرخه همیشگی.

من، پول و خانه و  کار خوب را موفقیت نمیدونم، فکر میکنم آدم ها با تلاش و پشتکار به این چیزها میرسند، ولی چند نفر از ما ها تونستیم یه فکر جدید خلق کنیم؟ تونستیم یه آوای/تصنیف جدید درست بکنیم که تا 100سال دیگه هرکی میشنونه یادی از ما بکنه؟

حالا اینها به کنار، من خودم چقدر کتاب نخوانده دارم و چقدر کتاب خوب یا فیلم خوب وجود داره که نخواندم و ندیدم، تمام اینها باعث میشه حداقل پیش وجدان خودم یکم آرامش داشته باشم که دوتا کتاب خوب خواندم که باعث شد فکر کنم با زندگیم چند چندم...

خون دل ها خورده ایم...

یه سری تاریخ ها هست که من سعی میکنم تا جای ممکن بفرستمشون اون گوشه ی تاریک ذهنم، مثلا همین مسافرت فلان، که پنچ سال ازش گذشته، در حالی که به نظر میاد همین پارسال بود، یا سن فرزند دوستم که کی میره مدرسه درحالی که من هنوز اندر خم یک کوچه ام.

خلاصه زمان پرواز میکنه...