نمیدونم خوبه اینقدر مجازی شدیم یا نه؟
تصمیم گرفتم کتاب بخوانم، به جای تلف کردن وقتم توی محیط مجازی.
البته فاصله از تصمیم تا عمل زیاده...
یه زمانی، یه غروبی، یه جمعه عصری، یه زمانیکه دلتون تنهایی خواست، یه زمانیکه دلتون خودتان را خواست، پیشنهاد میکنم موسیقی متن فیلم مادر اثر ارسلان کامکار رو گوش کنید، بگذارید تو دستگاه واسه ی خودش بره جلو و شما هم از تنهاییتان لذت ببرید...
باند های ماشین رو عوض کردم و کیفیت پخش بهتر شده، واسه همین وقتی یه تصنیفی از یه بزرگی میذارم و خودم فریاد میزنم، صدای خودم رو نه خودم میشنوم نه بقیه. (امیدوارم اینطوری باشه)
چند روز پیش داشتم سبکباران سالار عقیلی رو گوش میدادم، کفر خدا میگفتم که خدایا، این سالار هم صدا داره، به چه زیبایی، هم مو، به چه پر پشتی!
آنوقت من، انکر الاصواتِ کچل! انصافت را شکر، اما چند لحظه بعدش، شکر کردم، که به من این توانایی رو داد تا از این آهنگ، نهایت لذت و شادی رو ببرم.
- اگر سنتی باز هستید، پیشنهاد میکنم آهنگ سبکبار، خوشه چین و امید دل سالار عقیلی رو گوش کنید، همچنین هفته ای یکبار کاروان بنان را، واسه ی مزاجتان خوبه...
نماینده های مجلس، یه طرح های با مزه ای دارند ارائه میدن، مثلا آخرش این بوده که عمل وازکتو.می رو ممنوع کنند و جریمه ی حبس واسش در نظر بگیرند.
از من گفتن، اگه همین کاندو.م از یه مدت دیگه کوپنی نشد، حالا بخندین بهم...
ساعت 4 اس ام اس میدم به فامیل که تا یک ساعته دیگه در طویله باز میشه...
شبش میخنده، میگه پسر، تو خودت داری اونجا کار میکنی، طویله چیه میگی...
بهش میگم، صبح ها قراره همه ساعت 8 شروع کنیم به کار، خود من ساعت 8 میرسم به پارکینگ و تقریبا خالی هست، کم کم جماعت تا 8 و نیم سر میزهاشون مستقر میشن.
اما عصر ها، کافیه ساعت 5 و دو دقیقه بیای پارکینگ، شده شهر مرده ها، هیشکی توش نیست.
آنوقت همه مان هم یه تریلری اسم و مقام داریم، ولی تو باطن همه همان گاوه هستیم که منتظریم در طویله مان باز بشه...