-
Desert Rose
پنجشنبه 13 بهمن 1384 00:17
ماها که تو شهرستان زندگی میکنیم از آلبوم های جدید که میاد معمولا بی خبریم شاید مهمترین دلیلش این باشه که آنقدر سرمان مشغول زندگی هست که وقت نمیکنیم، یه چیزی تو مایع های بابا اینها. امروز که بعد از مدت ها نشستم پای ماهواره موزیک ویدیویی دیدم از نیما که فکر کنم اسمش مریم پاییزی بود، به نظر من از روی موزیک ویدیوی Sting...
-
تروریست...
چهارشنبه 12 بهمن 1384 00:18
اگه شما تروریست بودید و میگفتن که از بین القاعده، خمل های سرخ ،ببرهای تامیل و جدایی طلبهای باسک یکی رو انتخاب کنید کدام رو انتخاب میکردید؟ من به شخصه میرفتم جزء ببرهای تامیل، القاعده که پولداره و حال نمیده آدم باید بتونه دست رنجه خودش رو بخورو نه ثروت یکی دیگه رو، خمل های سرخ هم که مغزا کلهم تعطیله، جدایی طلبان باسک...
-
مرد شاپرکی!
شنبه 8 بهمن 1384 22:25
مرد شاپرکی فعلا نخونه! ما نمی دونستیم ایشون بعد از تصادف مرد شاپرکی شدن! خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه وقتی این ساعت ده یه شنبه بگذره. راستش می خواستم جواب پستش رو بدم ولی نتونستم متن به درد بخوری بنویسم. ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم تا یه شنبه آپ نکنم. آخه آدم حسابی تو که تا اون وقت وقت نداری به پیغام کسی جواب...
-
طرح محدودیت مکالمه...
سهشنبه 4 بهمن 1384 23:13
در راستای عاقل شدن بنده،اینجانب از همین الان تا یکشنبه ساعت ۱۰ صبح در طرح محدودیت مکالمه قرار دارم،از این رو از کلیه دوستان در خواست می شود در این ۵ روز هیچ گونه تماسی از جمله pm یا sms یا offline و یا mail با من نداشته باشند چون علاوه بر فحش بنده ضایع هم می شوند. خواهشمندم تمام پیغام های خود از جمله آرزوی مرگ اینجانب...
-
روز رویایی...
دوشنبه 3 بهمن 1384 16:56
اینو تو چکنویس می نویسم که تو ایام امتحان ها بی مطلب نمانیم،میخواستم امشب بنویسم که دیدم باران نوشته! بعضی روزها تو زندگی آدم هست که آنقدر خوش شانسی و بخت و اقبال به آدم رو میکنه که خود آدم شک میکنه تو کار خدا، که نکنه داره شانس بقیه انسانها را هم به ما میده! این مطلب رو اصلا دوست نداشتم بنویسم،نمی خواستم کسی بفهمه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دی 1384 22:46
ظهر پنج شنبه( چهارشنبه بود ) در حال درس خوندن باشی بعد یه نفر پیله کنه به حرف زدن بعد عصبانی بشی بگی : مگه تو درس نداری؟ بعد اون بگه: درس؟ امشب ساعت یازده یه پست می ذارم تو وبلاگم. بعد بگو درس! آقا اگه شما از دیروز تا الان که من اینو می نویسم جز همون یه غلط تایپی که از من گرفته چیزی دیدین ما هم دیدیم! نتیجه گیری...
-
پریروز دیروز امروز
چهارشنبه 28 دی 1384 12:55
پریروز دیروز و امروز روز های غریبی بودن. می نویسم چون نمی خوام فراموششون کنم. پریروز یه جورایی روز شانسم بود. امتحان اولم خوب بود. یعنی بد نبود. اگه استاده می خواست سخت بگیره افتضاح می شد ولی سوال های کلی داده بود که من هم معمولی نوشتم. بقیه اش بستگی به کرم اون داره. امتحان دومی رو زیاد خوب نخونده بودم. و از شانس من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دی 1384 21:05
وای روزبه عالی بود! بذار از اول بگم. یه امتحان فاجعه امروز داشتم و در نتیجه تمام سه روز گذشته رو مثل .... خوندم. فردا هم دوتا دیگه دارم و دارم دق می کنم. اون وقت این وسط پست تو عالی بود. فقط حیف که ناچار بودم یواش بخندم مثلا کسی نفهمه آنلاینم. کاملا واضحه که حالت خوب نیست چون اگه خوب بودی انقدر راحت نمی نوشتی! (من غر...
-
بدون عنوان ...
شنبه 24 دی 1384 00:24
هر چی فکر کردم تیتر مناسبی برای این پست پیدا نکردم! نمی دانم این پست رو خوب می نویسم یا نه چون حالم اصلا خوب نیست ولی باید می نوشتم. این پست رو باید خیلی وقت پیش می نوشتم،نه اینکه بگم یادم نبود یا وقت نداشتم،از همه اینها بدتر اصلا تو فکرم نبود! چند روز پیش که وقت اساسی پیدا کرده بودم یه سری به وبلاگ قدیمیم تو پرشین...
-
دعای من (۳)
چهارشنبه 21 دی 1384 00:00
اینم قسمت آخر( یه کم طولانیه!) خدای من، خدای خوب و مهربان قلب کوچکم را به تو میسپارم چرا که میدانم با آغوش باز میپذیری. احساساتم را، عشق را، دوستی را، زیبایی را، هر آنچه که در این قلب کوچک بوده، همه را به تو میسپارم چون به خوبی از من وآنها حفاظت میکنی و هرز رفتن و بیهوده ماندنشان را مانع میشوی. خدای من، احساساتم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دی 1384 20:16
یه ذره غر زده بودم روزبه گفت پریده! بهتر اشکالی نداره! مشغول امتحانام. یه ذره سرم خلوت بشه درست و حسابی می نویسم!
-
دعای من (۲)
یکشنبه 11 دی 1384 22:04
این ادامه ی همون قبلیه و در یه روز نوشتمشون. خدای من، خدای خوب و مهربان، روح ظریفی را که به من به رسم امانت دادی به تو میسپارم چرا که تنها در سایهی حمایت توست که می توانم از آسیب دیدن محافظتش کنم. خدای من، امانتت را نگاه کن. بگذار اعتراف کنم که غرور و سرگشی من چنین زشت و ترک خوردهاش کرده. بگذار اعتراف کنم بی توجهی...
-
آرش کمانگیر...
سهشنبه 6 دی 1384 20:17
در داستان های باستانی، گفته شده است که میان ایران و توران سالهای دراز جنگ بود. یکبار افراسیاب تورانی به ایران تاخت و از جیحون گذشت.خاک ایران زیر سم ستوران لگد کوب کرد و تا مازندران پیش راند.منوچهر، پادشاه ایران، در برابر دشمن پایداری کرد.اما دشمن سر سخت بود و سپاهش بیشمار. ایرانیان از پیروزی نامید گشتند و از ننگ شکست،...
-
دعای من (۱)
جمعه 2 دی 1384 21:52
اینو سر یه کلاس نوشتم:( دانشجوی مملکت رو باش سر کلاس دعا می نویسه. بازم خوبه که دعا می نویسم!) خدای من خدای خوب و مهربان، گناهانم را به تو می سپارم چنان که خود را به تو سپردهام تا بخشندگی و لطف تو را شامل شوم. گناهانم را به تو می سپارم، گرچه با رویی پوشانده و سری فروافکنده چرا که اندک و خرد نیستند. بزرگ گناهانی...
-
شب یلدا...
سهشنبه 29 آذر 1384 23:25
از بهر روز عید،سلطان محمود خلعت هر کس را تعیین می کرد.چون به تلخک رسید فرمود که پالانی بیاورید و بدو بدهید چنان کردند.چون مردم خلعت پوشیدند.تلخک آن پالان را دوش گرفت و به مجلس سلاطان آمد. گفت:ای بزرگان،عنایت سلطان در حق من بنده از اینجا معلوم کنید که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن و جامه ی خاص از تن خود برکند و...
-
باران
پنجشنبه 24 آذر 1384 23:49
سلام من باران هستم. شاید بعضی ها وبلاگ من رو دیده باشن. به هر حال من و روزبه تصمیم گرفتیم در یک اقدام شیطنت آمیز دو نفری اینجا بنویسیم. بیشتر برای اینکه ببینیم این سیستم گروهی بلاگ اسکای چه طوری کار می کنه. من قول دادم که بیشتر از سه خط بنویسم. پس اینجوری شروع می کنم: اولین باری که من اسم وبلاگ رو شنیدم تابستون هشتاد...
-
کشکت را بساب !
سهشنبه 22 آذر 1384 22:45
گویند مردی کشک ساب در کنار در کاخ شاه عباس در حال کار بود که شیخ بهایی خواست وارد کاخ شود، ولی سربازان اجازه ورود به او ندادند و گفتند شاه عباس دستور داده است که به شما اجازه ورود به کاخ ندهیم. در همین حین کشک ساب به شیخ گفت:اگر من شاه بودم،اجازه می دادم تمام دانشمندان به راحتی در کاخم رفت و آمد کنند. شیخ با قدرتی که...
-
حج راستین...
سهشنبه 15 آذر 1384 23:48
نقل است که گفت(با یزید بسطامی): مردی پیشم آمد،و پرسید که کجا می روی؟ گفتم : به حج گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درم گفت: به من ده، و هفت بار گرد من بگرد که بچگان دارم و دست تنگم، که حج تو این است. چنان کردم و بازگشتم...
-
و اینک آخر زمان...
جمعه 20 آبان 1384 23:13
چند تا متن نوشتم از هیچ کدام خوشم نیامد،دوتاش رو می گذارم سه روز پیش که از تعطیلات عید فطر در تهران داشتم با قطار برمیگشتم به سمت دانشگاه اتفاق جالبی افتاد. ببخشید شما دانشجوی دانشگاه.... هستید؟ *بله. - ترم چند؟ *من سال آخرم. - دیگه میرید از این خراب شده راحت میشید! * نه بابا،شما چه طور؟ - من تازه ترم سوم هستم. *...
-
من و سینما...
یکشنبه 8 آبان 1384 01:44
هفته پیش به اصرار دوستان برای دومین بار رفتم فیلم سالاد فصل هر چی گفتم باباجون این فیلم از اون فیلم های در پیت است ولی به خرجشان نرفت که نرفت معلومه من 1 نفر بین 12 نفر هیچم،خلاصه با اینکه همون دفعه اول حالم از این فیلم بهم خورده بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد،با خودم گفتم اشکال نداره،بگذار این دفعه از یه زاویه دیگه...
-
دو خط موازی...
چهارشنبه 4 آبان 1384 20:22
دو خط موازی زاییده شدند. پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاهی پر معنا به خط دومی کرد و گفت : ما میتوانیم زندگی خیلی خوبی داشته باشیم ... خط دومی از هیجان لرزید. خط اولی : ... و خانهای داشته باشیم...
-
زندگی...
یکشنبه 1 آبان 1384 23:55
درویشی قصه زیر را تعریف می کرد: یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. فرشته نگهبانی که باید او را...
-
جریانات من...
شنبه 23 مهر 1384 22:51
سلام چه طورید؟ما رو نمیبینید خوش میگذره؟ راستیتش این چند روزه که به روز نکردم دلیل داشت، اول اینکه کامپیوترم زیاد حال و روز خوبی نداشت،بعدشم اینقدر کار داشتم و دارم که اصلا وقت به روز کردن نداشتم،یکی از دلایل دیگشم این چشم سمت راستم که هر وقت میشینم پشت PC چنان میسوزه که نگو و نپرس. امشب هم کلی همت کردم اول یه دستی بر...
-
امیدوار...
پنجشنبه 7 مهر 1384 01:35
سکوت،مرگ و دیگر هیچ... ... Now: A Time To Die ... It's Better هر آغازی یه پایانی داره، مثل زندگی همه پایانها،آغازهایی است که ما آن را در آن زمان خاص تشخیص نمی دهیم...
-
سلام...
یکشنبه 3 مهر 1384 09:18
بسم الله الرحمن الرحیم درآ که در دل خسته توان در آید باز بیا که در تن مرده روان در آید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.... به پیش آینه ی دل هر آنچه میدارم بجزخیال جمالت نمی نماید باز از دیوان حضرت حافظ
-
روزبه حتما بخوان...
شنبه 2 مهر 1384 11:10
هی روزگار کسی منو یادش میاد (من علی ) .از داستانهای رفاقت منو و روزبه توی این وب بلاگ مشترک کم نخوندید ( به آرشیو مطالب نگاه کنید متوجه میشید) اما بده روزگار آدم توی زندگی اشتباهاتی میکنه که ویرانگره و جز عقب ماندن انسان چیزی به همراه نداره .من به دست خودم باعث شدم توفان سهمگینی زندگی ام رو زیر و رو کنه . من هم وقتی...
-
بن بست...
چهارشنبه 30 شهریور 1384 01:21
هر روز دارم به روز رفتن نزدیکتر میشم،نمی دانم چرا اینقدر درمانده شدم. امسال باید خیلی راحتر از پارسال باشه ولی نمی دانم چرا این طوری فکر نمیکنم،فکر میکنم زیر کوه مشکلات خورد میشم،با خودم میگم نمیتوانم،دیگه نمی توانم تحمل کنم. اگه مثل پارسال این اتفاق بیفته نمی توانم تحمل کنم. ذهنم کاملا به بن بست رسیده،باید فراموش...
-
من به تنهایی برگشتم...
یکشنبه 27 شهریور 1384 00:15
سلام. خانم ها آقایون بنده برگشتم،البته از اول نرفته بودم که برگردم. بگذریم. راستیتش این تابستان هم مثل بقیه تابستونها بدونه هیچ اتفاق خاصی گذشت،عمر آدمی دیگه، همینطوری الکی میگذره. ۳ هفته مسافرت بودم که فقط ۱ هفتش برای تعطیلات بود و بقیه کاری و درسی. دارم فعلا خستگی این ۳ هفته رو در میکنم. چنان سرمای وحشتناکی هم خوردم...
-
پوچ...
چهارشنبه 26 مرداد 1384 00:18
آخه من نمیدانم مشکل این بلاگ اسکای چیه که فیلتر شده؟ آره،بلاگ اسکای و بلاگ رولینگ و... مشکل ندارن،مشکل از شماست که چشم ندارید ببینید مردم راحت دارند نظراتشان رو بیان میکنند. حالا هی برید دستگاه فیلتر کن بخرید. کور خوندید،من مگه بمیرم بگذارم دره این وبلاگ تخته شه،شده بابای مانیتور در میارم ولی فیلتر رو دور میزنم. اگه...
-
بلاگ اسکای
جمعه 24 تیر 1384 11:03
فکر کنم الان حدود 2 ماه هست که مخابرات ایران BlogSky رو فیلتر کرده حالا چرا ما که نفهمیدیم! 2 هفته پیش به کلم زد برم سراغ یه سرور دیگه و همین کارم باعث شد پیش از پیش به بلاگ اسکای نزدیک شوم. من تا موقعی که بلاگ اسکای بگذارد اینجا می نویسم شده بابای مانیتور رو هم در میارم این فیلترها رو دور میزنم. و اما بشنوید از دیگر...