-
بچه های...
دوشنبه 13 تیر 1384 13:40
پیشنهاد یکی از دوست های نزدیکم بود،گفتش اکثر دوستام مایلن با تو آشنا بشن. بهش گفتم تو هم خودت می دونی،هم اون دوستات و هم من که ما اصلا گروه خونیمون به هم نمیخوره،ولی خوب یه تجربه تازه بود که می خواستم امتحان کنم. دورادور با دوستاش آشنا بودم،همگی از این بچه پولدارهای تازه به دوران رسیده که فقط منتظر یه غریبه بودند تا...
-
تهران...
چهارشنبه 11 خرداد 1384 21:08
سلام به همه. حال و احوال خوبه،خوشید،با انتخابات چه میکنید؟ این انتخابات هم ما رو...،دیگه آدم می خواهد برد دست به آب (گلاب به روتون،روم به دیوار) یاد انتخابات می افتد،بگذریم. من فردا شب قرار برگردم تهران اونم درست بعد 2 ماه،وای نمی دانید چقدر خوشحالم که بعد از 2 ماه خانوادم،دوستام و تهران رو میبینم،اینجا برای خودم جشن...
-
آینده...
پنجشنبه 5 خرداد 1384 20:25
چند روز پیش با بچه ها نشسته بودیم داشتیم از هر دری صحبت می کردیم،موضوع به آینده کشیده شد. هر کدام گفتیم که ۸ سال دیگه چی کاره ایم و چه میکنیم،تو یه کاغذ هم نوشتیم و مهروموم کردیم تا ببینیم کی به هدفش رسیده. من گفتم: فکر می کنم ۸ ساله دیگه نامزد داشته باشم،به امید خدا لیسانسم رو هم گرفتم ولی دیگه ادامه ندادم،احتمالا یه...
-
تقلب==>امید به بقا
یکشنبه 25 اردیبهشت 1384 21:48
سلام ما رو نمی بنید خوشحالید دیگه؟ این یه ماه خیلی کم به روز کردیم آخه من درگیر امتحانهای میان ترم بودم و علی هم در گیر امتحانهای پایان ترم. گفتم چی بنویسیم چی ننویسم دیدیم چی بهتر از اصول اولیه تقلب(آره بابا جون). اول اینکه این چرت و پرت ها که میگن تقلب دزدیه و این حرف ها رو بی خیال شین(دبستانیها با شمام)امتحان بدون...
-
دیوانه و زنجیر..
جمعه 16 اردیبهشت 1384 21:20
گفت با زنجیر ؛در زندان شبی دیوانه ای عاقلان پیدا ست ؛ کز دیوانگان ترسیده اند من بدین زنجیر ارزیده ام که بسته اند به پای کاش می پرسیدکس؛که ایشان به چند ارزیده اند؟ دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین ای عجب ! آن سنگ هاراهم ز من دزدیده اند سنگ می دزدند از دیوانه با این عقل و رای مبحث فهمیدنی ها را چنین فهمیده ا ند عاقلان...
-
خاطرات مدرسه
دوشنبه 5 اردیبهشت 1384 08:33
اول دبستان بود که برای اولین بار توعمرم یه دوست پیدا کردم اسمش محسن بود . هم کلاس و همسایه بودیم .البته من دوست رو کسی میدونم که با هاش راحتم .مرد با مرامه به دل بشینه و تمام حرف هام رو بهش میگم. حتی خصوصی ترین حرفهام رو.محسن از اون بچه ها بود که بهش اطمینان داشتم .الان هم اطمینان دارم. اما انسان همین طور که سنش بالا...
-
تنهایی...
پنجشنبه 1 اردیبهشت 1384 22:24
اینجا که کسی نیست باهاش دردو دل کنم پس میام و اینجا مینویسم. نمی دانم دارم راه درستی رو میرم یا نه؟ از نظر خیلی ها شاید حماقت باشه ولی به نظر من ارزش رو داره.یه ریسک خیلی بزرگ! آخرش تو تابستان معلوم میشه،فکر نمیکنم به هدفم برسه ولی بازم ارزش رو داره. دارم تنهایی رو تجربه میکنم.با اینکه می توانم برم تهران ولی خودم رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردین 1384 09:05
ساعت روزبه رو نگاه میکنم میبینم اووووه ده دقیقه تا آخر کلاس مونده (کلاس هندسه تحلیلی تو عهد جوونی) البته معلم هم سعید بود (اسمش سعید بود )پس خواسته و نا خواسته به خواب زمستانی فرو رفته بودیم که کهو روزبه پرید بالا وگفت: کیو smsفرستاد ـخوب چی نوشته؟ ـ هیچی تازه سوار تاکسی شده هنوز تجریش ـ اه ه ه ه ه این کیو چه کار...
-
یاد...
جمعه 26 فروردین 1384 18:41
ساعتمو نگاه میکنم،7 شب الان 13 ساعته که سرپام. سوار سرویس میشم،می دانم تا 1.5 ساعت دیگه تو سرویسم،پلکام بدجوری سنگینی میکنند.چشامو می بندم. یادم می افته امروز پنجشنبه است،روز رویایی من،البته نه امسال. یاد پارسال و سال های پیش می افتم،حتی وقتی که کنکور داشتم امکان نداشت پنجشنبه ها درس بخوانم.همیشه پنجشنبه شب ها بیرون...
-
عجب...!
چهارشنبه 24 فروردین 1384 09:54
سلام به همه دوستان (همون بر وبچز خودمون) یک ماهی میشه که من چیزی ننوشتم .این داش روزبه ما زده به تریپ رمانتیک من هم کم آوردم.هر چی میخوام بنویسم نمیشه... تو غم وگرفتاری خودم دست وپا میزدم تا اینکه روزبه در تاریخ ۱۶ فروردین توی این وب بلاگ یه توصیه کنکوری نوشت ومنو برد به فضا. من هم باید بگم دلم برای اون روزا و خاطراتش...
-
کویر...
شنبه 20 فروردین 1384 21:27
فکر میکنم تو کتاب فارسی پیش دانشگاهی بود،آره فارسی پیش بود. درسی به نام شب کویر از دکتر شریعتی.نمی دانم یادتون هست یا نه ولی این درس در مورد مردم کویر و شب های کویر هست. در مورد مردمش که به نظر من یه کمی بی راه گفته ولی در مورد شبش. تو این کویری که من هستم ظهرها دما به ۳۰ میرسه ولی شبها. شنیده بودم شب کویر زیباست،بعد...
-
یه توصیه به کنکوری ها
سهشنبه 16 فروردین 1384 17:56
نمیدانم چرا تو این هوا منو یاد پارسال میندازه. یه توصیه داشتم به کنکوری های عزیز که الان به درو یوار و حتی اسامه بن لادن هم فحش می دهند! سال پیش که منو علی هر دو کنکوری بودیم روزهای یکشنبه همیشه بین ساعت ۵ تا ۶ با همدیگر میرفتیم پیاده روی به دور از هر چی درس و کنکور و این جفنگیات،غیر از ۲ هفته عید این برنامه تا خود...
-
شناخت انسان
چهارشنبه 10 فروردین 1384 17:31
یک جمله می تواند تو زندگی آدم خیلی تاثیر داشته باشد،جمله زیر روی من کاملا تاثیر گذاشت و باعث شد بعد از آن دیگر رفتارهای اینگونه رو انجام ندهم! یک آنسان را در مواقع عادی نمی توان شناخت،بلکه در مواردی که خوی حیوانی خود را نشان میدهد باید شناخت،مانند هنگام رانندگی که رفتار یک انسان تا حد حیوانی وحشی پایین می آید. خود من...
-
برای قبولی...
دوشنبه 1 فروردین 1384 20:51
خوب سال نو هم آمد،امیدوارم سال خوبی برای همه مخصوصا برای کنکوری ها باشه.انشاالله همتون قبول شید. دوران قبل از دانشگاه = حسرت قبول شدن در دانشگاه = صعود کنکور = گذرگاه کاماندارا دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13 بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی...
-
باید...
شنبه 29 اسفند 1383 19:55
می دانید رابطه بین علی دایی و عید نوروز چیه؟ حتما با خودتون میگید ای بابا مگه زده به سرت چرا چرت و پرت میگی؟ خیلی ساده است... علی دایی 90 دقیقه بازی میکنه(حالا اگر شانس بیاریم بازی به وقت اضافه نکشه)چون باید بازی کنه،هیچ دلیل دیگه ای هم نداره،اون باید بازی کنه. تو عید باید برید دید و بازدید،دلیل خاصی هم نداره ،حالا...
-
صبر...
یکشنبه 23 اسفند 1383 00:42
یه مدتی بود همه از پدر مادر گرفته تا دوستام(به غیر از علی)همه از دست ما شاکی که بابام جان چرا اینکار رو انجام نمیدی؟ حالا چی کار بود بیخیال ولی عجیب این بود همه فضول شده بودند تو این قضیه حتی یکی از دوستام گفت من رفتم زیارت امام رضا گفته اگر اینکار رو انجام ندی زندگیت تباه میشه! منم چون خودم قلبا راضی نبودم و میدونید...
-
دوست..
دوشنبه 17 اسفند 1383 13:35
هر کس به طریقی دل مامیشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست با دوست بگوییدکه چرامیشکند انصافاً بیا تا دل کسی رو نشکنیم. به خصوص پدر و مادرهارو. در پناه خدا باشید.
-
ماسک...
دوشنبه 17 اسفند 1383 09:59
برای نمایش وحشتناک ترین ماسک مسابقه ای برگزار شد آه! جایزه از آن من شد. جایزه وحشی ترین و ترسناک ترین ماسک. اما من که (اوهو اهو) هنوز ماسکی نزده ام. شل سیلوراستاین ترجمه:رضی خدادادی
-
یاهو مسنجر...
چهارشنبه 12 اسفند 1383 17:18
به مناسبت تولد یاهو هنگام باز شدن یاهو مسنجر... سه سال پیش: دوستان عزیز! یاهو به علت زیاد شدن تعداد کاربران قصد دارد سرویس مسنجر خود را پولی کند.این سرویس از تاریخ ... رایگان نخواهد بود.یاهو گفته اگر این اخطار را حداقل برای 10 نفر بفرستید ID شما باز خواهد ماند. خوب آن موقع ها چیزی حالیمون نبود برای 100 نفر...
-
فرهنگ ایرانی...
جمعه 7 اسفند 1383 10:59
وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود." این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ملت ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی...
-
عاشورا یا ...
یکشنبه 2 اسفند 1383 19:17
همون طوری که گفتم امسال هم برای عاشورا پایه پیدا نکردم. من اینطوریم دیگه هر جا میخواهم برم باید پا داشته باشم. تو خانواده ما طبق یه قراری که هیچ وقت گذاشته نشده قرار هر وقت من دختر عموی ۱۷ سالمه دیدم مواظبش باشم.امسال هم طبق معمول.هی گفتم بابا این دیگه بزرگ شده اصلا به من چه گفتند نه که نه! منم مثل بچه آدم گفتم باشه....
-
کمبود دوست
جمعه 30 بهمن 1383 23:08
به قول علی آدم باید حسش بیاد تا شروع کنه به نوشتن. حس من هم شب تاسوعا آمد. امروز داشتم با علی در مورد امام حسین و عزاداری و این حرف گفتمان میکردیم که دیدیم کار داره به جاهای باریک میکشه بیخیال شدیم. آخه من میگم آدم اول باید امام حسین رو درک کنه،گناهشم ترک کنه بعدش بره براش عزاداری ولی علی میگه نه!آدم از عزاداری شروع...
-
روز تقلید و...
دوشنبه 26 بهمن 1383 13:16
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این مطلب رو ننویسم.هی با خودم گفتم آخه روزبه تو که عاشق نشدی،نمی دونی درد عشق چیه؟ بگذار این عاشقها یه روز خوش باشند.گفتم نه که نه. اولا من عشق رو چیزه زیاد تاپی نمی دانم(آخر همین نوشته می توانید دلایلش رو بخوانید) دوما امروز تو هر وبلاگی رفتم در مورد این مطلب نوشتن خوب ما هم نباید از قافله...
-
خاطره ...
یکشنبه 25 بهمن 1383 13:16
سلام اکثر افرادی که به وب بلاگها سر می زنن خودشون وب بلاگ می نویسن به هر شکل یک سال یک ماه و.... من خودم هر چیزی که نوشتم از امور روزانه یا هفته بوده یعنی زندگیم با اون درگیر بوده .یا شادی بوده یا غم. الان داشتم آرشیو نوشته های قبلی رو می خوندم تا حالا به این فکر نکرده بودم که وب بلاگ میتونه دفتر خاطرات دو نفرو(من...
-
یکی نیست.....؟
شنبه 24 بهمن 1383 12:31
سلام حیرونم همینطور موندم چی بگم! آخه با معرفت رشته ی نرم افزار یا آی تی چه فرقی به حالش داره که ram یا cpu از چند بخش تشکیل شده .تا حالا نمی دونستم مثلارجیستر mar چیه .حالا هم که فهمیدم فرقی به حالم نکرده .یا .... راستش من تا چند ماه پیش به کامپیوتر به چشم سر گرمی نگاه می کردم حالا که به یک رشته تحصیلی برام تبدیل شده...
-
بد شانسی
پنجشنبه 22 بهمن 1383 10:55
نمی دانم چرا تو یه دوره بدی افتادم.بد شانسی پشت بدشانسی،این آخریش که داشتم میرفتم رو هوا،به هر کی گفتم تعجب کرد که چرا من هنوز زنده ام! انگاری همه آرزوی مرگ ما رو کرده بودند!خلاصه خوشحالم که پوزه این جماعت که برای حلوا شکمشان رو صابون زده بودند به خاک مالیدم(از شانس ماست فردا عزرائیل میاد سراغم) این پدر مادر ما آخر از...
-
ای بابا
یکشنبه 18 بهمن 1383 10:47
سلام به همه دوستان به خصوص داش روزبه عزیز . من حدود پنج ماهی بود که لای کتاب درسی رو باز نکرده بودم .دیروز چشمتون روز بد نبینه این استاد ریاضی تند وتند توضیح میداد به خیالش که این ها رو بلدیم ناقافل از اینکه یکی مثل من خودکار گرفتن ونوشتن هم یادش رفته.بالاخره مجبور شدم تمام اون جزوههایی که ازش متنفر بودم دوباره از...
-
مهمانی با چاشنی بدشانسی
شنبه 17 بهمن 1383 12:55
من نمی دانم این پدر مادرها چرا اینقدر گیر میدهند.هی میگم آخه مادر من،من از این آدم ها خوشم نمیاد.میگه نه که نه باید حتما بیای.میگم آخه بابا من بیام چیکار بگو روزبه تهران نیست یه طوری بپیچون دیگه.میگه نه زشت،عیب داره،بده خلاصه با زور رفتیم مهمانی، اونم چه مهمانی جای هیچکدامتان خالی نبود. فرض بکنید یه روز میشد که هیچکس...
-
تهران،مراقب و راننده
یکشنبه 11 بهمن 1383 08:42
بالاخره این امتحانهای ما هم تمام شد و ما آمدیم تهران اونم با چه بدبختی پنجشنبه شب رفتیم ترمینال که سوار ماشین شیم و یه کله بییام Teh از اتوبوس که رفتیم بالا دیدیم ماشین پره پره منم که می دانستم این قدر شلوغه از ۲ هفته پیش بلیط گرفته بودم،عادت من اینکه همیشه انتهای ماشین بشینم. با دوستم داشتیم میرفتیم بالا که یه...
-
انواع دوستی
یکشنبه 27 دی 1383 17:17
دیگه فصل،فصل امتحان ها است و ما که ۴ ماه یه کلمه هم درس نخوندیم باید این روزها حسابی درس بخونیم،برای همین وقت آنچنانی ندارم که تند و تند به روز کنم(حالا طوری حرف میزنه که انگار در روز ۱۰۰ تا بازدید کننده داره) این دفعه می خواهیم در مورد انواع دوستی حرف بزنیم،اما قبلش از باران دوست خوبم که به وبلاگ ما لینک داد...