خیلی فکر بیهوده ای است ولی از بس زندگی بهمان سخت گرفته که کلا دو حالت داره، اکثر مواقع سخت میگذره، یه مقدار کمی هم میگذره، هیچ حالتی برای خوش گذشتن نیست، مثلا مثل فیلم ها همه چی خوب و خوش باشه.
همیشه یه جای کار میلنگه.
جوانتر که بودم حداقل این خوش بودن رو تو رویاهام میدیدم ولی الان حتی دوست ندارم این خوش بودن بیاد به فکر، چون میدونم بی اساس است.
واسه همین اگه یه موقعی، آسمان به زمین بیاد و لحظه ی خوشی برسه، به سادگی ازش میگذریم، چون باورش نداریم.
و این بده...
شما هم حتماً شنیدین که تو بهشت، آدم فقط کافیه آرزو کنه تا همون موقع آرزوش براورده بشه.
با این فرض که این قضیه جدی هست و حتما این اتفاق می افتد، خیلی وقت ها به این موضوع فکر میکنم که اولین آرزوی من چیه؟
مادی، معنوی، جنسی!
شایدم به جرات بتونم بگم که آرزوی زیر یکی از حسرت های بزرگ زندگیم است:
یک قهوه خانه با آب و هوای شمال ایران در زمستان و استاد بنان که کاروان را به صورت زنده توی همان قهوه خانه میخواند...
این آهنگ و این صدا بالاترین لذت در زندگی را به من میدهند.
بعضی وقت ها، آدم باید ببینه دلش چی میگه، منطق رو بزاره کنار و بتونه با بی منطقی ها و بی عقلی های خودش کنار بیاد و بدون توجه به عواقب، اون کاری رو بکنه که دوست داره، بعدشم خدا بزرگه...
امیدم به خداست
شکر...
زندگی... بعضی وقت ها فکر میکنم چرا اینقدر پیچیده میشه...
وقتی بلیطی میگیری تا بری خانواده ات رو بعد چند سال ببینی، پدر و مادرت از خوشحالی خانه را رنگ میکنند، ماشین رو میدن صاف کاری و رنگ زنی، وقتی که تو اسکایپ ذوق رو توی صدا و صورت پدر و مادرت میبینی که از نذری میگن، از دسته های سینه زنی و از تمامی اتفاقات معمولی که با هیجان تعریف میکنند و میدانی تمام این شور و شوق به خاطر دیدن پسرشان هست.
وقتی بلیطی میگیری تا بری یار احتمالی آینده رو ببینی، با تمام دوستات مشورت میکنی، میترسی، تو فکر و ذهنت شبیه سازی میکنی تمام خاطرات رو توی تهران، وقتی که صدای ذوق زده اش رو میشنوی...
بعدش پٌــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوف
بهترین پیشنهاد کاری عمرت رو میگیری از یک کمپانی غول، پیشنهادی که زندگیت رو از این رو به اون رو میکنه...
بعدش صورت پدر و مادر تو اسکایپ، انگار یخ کردن، دیگه اون شور و شوق نیست، تبریک میگند اما تو میخونی تو چشاشون.
بعدش یار احتمالی آینده، که سکوت میکنه و تو صدای ریز گریه اش رو میشنوی...
خدایا... شکر کرمت، کمکم کن که بهترین تصمیم رو بگیرم، می دانم همین رو خودم ازت خواستم، اما نیاز دارم به کمکت، مثل همیشه.
اوس کریم، کرمت رو شکر...
خارج گود: دارم آهنگ های بنان رو گوش میدم، ذهنم رو آروم میکنه...