دنیا رو کثافت گرفته، کثافت مطلق، این همه زشتی و پلیدی، این همه ویرانی و قتل و آدم کشی، من زورم بیشتره پس زور میگم، دارم فکر میکنم این همه که میگفت عدالت میاد و فلان و بهمان پس کو؟
والله از اون اولش هم که حضرت آدم بوده، آدمیزاد دنبال عدالت بوده و هیچ وقت هم نیافته...
مدت زیادی از زندگیم خپلی و گرد و قلمبه بودم تا اینکه با ورزش و تعذیه مناسب توانستم به وزن مناسب برسم، حالا بیاین که میخوام براتون برم بالای منبر.
یخچال من همیشه خالی هست، یعنی وقتی در یخچال رو باز میکنید خالی بودن رو میبینید، همیشه به اندازه ی هفته ام توش مواد نگه میدارم، مثلا 5 تا شلیل و 5 تا آلو، یه ماست، پنیر صبحانه، نون تست و 3 تا تخم مرغ، یک بسته قارچ و یک عدد گوجه فرنگی، سعی میکنم سبزیجات را روزانه اگر نیاز شد بگیرم.
فریزر مملو از گوشت و مرغ نیست، گوشت را کاملا حذف کردم، مرغ هم برای دو یا سه وعده.
کره، شکلات، شیر و ماست چرب وجود نداره، ذائقه انسان به مرور عوض میشه و عادت میکنه، بادوم زمینی و کیشمیش برای تنقلات خیلی خوبه، البته یه مشت در روز نه بیشتر، خیلی چیزها رو میتونید خودتان درست کنید، مثلا برای پودر سخاری کافیه بزارید خمیر وسط باگت کاملا خشک بشه، بعد با یه مقداری از تمام ادویه هایی که توی منزل دارید بریزید توی مخلوط کن، میشه یه پودر سخاری خانگی که هیچ مواد نگه دارنده و کوفتی بهش اضافه نشده...
بقیه بد هستند فقط من خوبم!
این جمله تقریبا خلاصه شده ی خیلی از نظرات ما است، اینکه بقیه اشتباه میکنند و پیف پیف ولی من فلانم و شاخ غول رو میشکونم، خب روراست که باهم باشیم همه ی ماها در بهترین حالت یه تختمون کم هست، حالا یه سری ها تخته های بیشتر یه سری ها تخته های کمتر، ولی باید قبول کنیم که همگی ماها عاری از خطا نیستیم و زمانیکه اشتباه کردیم، معذرت خواهی کنیم و سعی کنیم دیگر انجامش ندیم، اونوقت شاید دنیا هنوز خوشگلیاش رو داره و اینها...
معرفی کتاب:
Address Unknown by Taylor, Kathrine Kressmann
Confession of a Murderer: Told in One Night by Joseph R
همیشه عاشق کتاب بودم و همواره به کتاب الکتریکی مشکل داشتم، هزار سال هم تو گوشم بخونید که کتاب کاغذی یعنی قطع درخت، با وجود درست بودم حرفتان، ولی من باز دوست دارم کتاب دستم بگیرم نه تبلت.
القصه، مشکلی بود پیدا کردن کتاب درست درمون انگیلیسی در این حجم از کتاب، راحلی پیدا کردم، میرم میبینم مترجم های خوب ایرانی چه کتاب هایی رو ترجمه کردن، با یکم سعی و خطا اسم انگلیسی کتاب رو پیدا میکنم و باقی ماجرا...
چرا اینقدر غروب روزهای تعطیل سیاه و بد هستند؟
وقت برای سازم کم میزارم، کتاب اصلا نمیخوانم و همه اینها من رو غمگین میکنه...