-
کوه...
یکشنبه 1 مرداد 1385 22:06
دیدی چه زود شد 1 مرداد؟ این 2 ماه لعنتی و مزخرف هم به سرعت میگذره، بعدش هم 9 ماه کذایی، بعدش یک چرخه! دارم سعی میکنم از 7 روز فقط 2 روزش را خانه باشم. صبح ها میزنم بیرون، دانشگاه،کارای بابا، کارهای عقب افتاده خودم، یک سری پروژه که از رها گرفتم و آخر وقت هم میرم پیش دختر داییم که کمکش کنم برای لیست کردن یک سری از...
-
بازی...
جمعه 30 تیر 1385 18:19
می دونی مشکل چیه؟ 5 یا 6 ماه پیش فکر میکنم اعلام بازنشستگی کردم و کفشام رو آویزون کردم و اعلام کردم دیگه بازی نمیکنم! مشکل سن ندارم، فکر کنم هنوز برای بازی کردن جوونم، مشکلم اینه که هنوز مثل یک بازی بهش نگاه میکنم و خوب دیگه نمی خواهم اینطوری باشه، بنابراین رسما گفتم که من دیگه بازی نمیکنم! اون یکی رو میخواهد که تازه...
-
جدی...
پنجشنبه 29 تیر 1385 09:34
با بعضی آدما نباید مثل آدم رفتار کرد، باید سرشون داد زد همینه که هست تا حساب کار دستشون بیاد. 2 ساعت دارم میگم زشت، تو کوتاه بیا، شماها فامیلید، فردا پس فردا بخواهید برید بیرون اون میگه من نمیام تو هم میگی منم نمیام، حالا که اون کوتاه آمده، تو هم پاشو بیا، هی میگه نه! به من بی احترامی کرده! 2 دقیقه جدی شدم. خیال کردی...
-
پسره+دختره...
سهشنبه 27 تیر 1385 00:21
هی این رو برای تو مینویسم، برای تویی که اسم های زیادی داری. شاید الان، داری به جواب های من فکر میکنی، شایدم هم اصلا برات مهم نباشه! شاید داری با خودت میگی از روی سیری جواب دادم، شایدم...، نمیدانم. بیا با همدیگر یکم تو این دنیای مجازی قدم بزنیم، نه از دید خودمان، از یک دید دیگه، یک سوم شخص. بر گردیم به 10 ماه پیش، شروع...
-
یک برگ از زندگی...
دوشنبه 19 تیر 1385 23:33
جمعه 14 مهر 1383، دوشنبه 19 تیر 1385 پ ن: خوب، بد، زشت...
-
منطق...
چهارشنبه 31 خرداد 1385 23:41
دوست دارم هیچی کی رو نشناسم، دوست دارم موبایلم خفه شه، دوست دارم تک تنها باشم، دوست ندارم کسی من رو بشناسه، حتی خانواده ام! این طوری حداقل این همه جوش نمیارم، آخه آشغال عوضی این چه غلطی بود که تو کردی، نه می خواهم بدانم! بر اساس کدام منطق؟ قاطی کردم اساسی، داره حالم از این زندگی و آدم های دور و اطرافم بهم میخوره! حالم...
-
ر.پ...
چهارشنبه 31 خرداد 1385 13:09
کاش میشد با تو بمونم پیام... تا دلم از غم جدا شه پیام... با من بمون ای هم سفر، با من بمون ای هم زبون رادیو پیام هر لحظه با شما، برای شما... خارج گود: درک درست شرایط، باعث میشه آدم از تمامی امکانات موجود بهترین استفاده رو ببره. گفتم چه حالی میکنم با ر ادیو پ یام...
-
من...
سهشنبه 30 خرداد 1385 13:56
جناب ب، دوست خوبم، چند روز پیش یک چیزهایی گفتی که اون موقع به خاطر حال خرابت جوابت رو ندادم، الانم نمیدونم این ها رو بهت میگم یا نه، شاید یک زمانی آدرس اینجا رو بهت دادم که خودت بیای بخونی، البته فکر کنم از محالات باشه! ببین، من به اون چیزهایی که تو گفتی هیچ نیازی ندارم، نیازی ندارم که تو قلب کسی جا بشم، اینقدر...
-
نظر...
دوشنبه 29 خرداد 1385 12:26
میگه قبول داری؟ میگم آره! میگه خوب نظرت؟ میگم تو خونه شما سطل آشغال پیدا میشه؟
-
امیدوار...
شنبه 27 خرداد 1385 10:35
نمی خواهم براش دعا کنید، نیازی به دعای شما نداره، فقط سعی کنید تو زندگیتان آدم باشید. می خواهید برید بمیرید، به درک، به جهنم، چرا یک بی گناه رو به سوی مرگ و نیستی کشیدید. امروز ساعت 2، بیمارستان میلاد، امیدوارم خبر خوبی بهم برسه، امیدوارم... بعضی وقتا، آدم باید داد بزنه، فریاد بکشه، هوار بزنه که: ...Let's Fucking This...
-
بدرود
جمعه 26 خرداد 1385 17:30
دوست ندارم کاری رو نصفه بذارم.نمی خوام بی دلیل و ناگهانی گم بشم. قرار بود من یه پس فردا بنویسم. خیلی از اون پس فردا اگه از روی تقویم نگاه کنی گذشته ولی به ساعت زندگی من هنوز نرسیده. اون پس فردا مال وقتی بود که قرار بود یکی از جالب ترین اتفاقای این چند وقتم بیافته و ماجرا تموم بشه. اون پس فردا مال وقتی بود که من به...
-
تلف...
چهارشنبه 24 خرداد 1385 16:37
دیشب طرف های ساعت 1 شب، یک اس ام اس داشتم از یک دوست، یکی که می توانست دوست خوبی باشه ولی خودش نخواست، از مونا . زده بود: تو داری از اینجا میری، چرا به من نگفتی، تو امتحانا ببینمت. نمیدونم دوستی من و مونا کی شروع شد، فکر کنم اواسط ترم پاییز بود، دوست خوبی بود، مونا یک دختر خوب، خوش اخلاق، خوش قیافه و در کل تمام ویژگی...
-
وابسته...
سهشنبه 23 خرداد 1385 20:36
یک جای این کتابی که خیلی دوستش دارم نوشته: بدترین نوع زندگی این است که انسان وابسته به چیزی یا کسی باشد، و من وابسته شدم! دروغ نگفتم که کامپیوتر شده بود تمام زندگی من، همیشه فکر میکردم کنار گذاشتن کامپیوتر از کارهای غیر ممکنه ولی توانستم تا امروز یک هفته کامل ازش استفاده نکنم، اون طوری که فکر میکردم سخت نبود، خیلی هم...
-
شاید زمانی دیگر...
چهارشنبه 10 خرداد 1385 20:04
با ب صحبت کردم، گفتم بهش که دیگه نمی تونم باهاش باشم، حالا نه که قبلا هم خیلی بودم! گفتم که دارم میام تهران فقط به خاطر خانواده ام، گفتم قبلا وقتم و زندگیم برای خودم بود ولی حالا نه! یکم غرغر طبق معمول ولی قبول کرد، خوشحالم، ننشسته ام غصه بخوردم که داره تموم میشه، برای شنبه احتمالا نهار همگی بیرونیم، اون موقع به همه...
-
جناب ب...
چهارشنبه 10 خرداد 1385 14:00
سه یا چهار روز پیش، ساعت سه بعد از ظهر، در خواب ناز. زینگ، زینگولنگ. بله ؟ ( با لحن خواب آلودگی شدید ) سلام، چه طوری ؟ سلام، شما . حالا دیگه من، باشه دستت درد نکنه ! ب تویی، صد بار بهت گفتم من ظهرا می خوابم، زنگ نزن . 1000 بار هم گفتی وقتی خوابی یا گوشیت رو خاموش میکنی یا صداش رو قطع میکنی ! آره، منتظر تماس یکی از بچه...
-
قدرت...
سهشنبه 9 خرداد 1385 17:36
امروز فهمیدم مادرم و شاید تمام مادرها، قدرت عجیبی دارند، یک قدرتی که باعث میشه هر کاری انجام بدهند تا بچه هاشون سالم باشند و به اهدافشان برسند. خبرش رو بابام با مسیج داد، جواب دادم دروغ سیزده هست باور نکن، ساعت یک مامانم زنگ زد، خیلی خوشحال بود، میخندید، اونم مامان من که یک هفته است با من دعوا کرده بود و حرف نمیزد،...
-
دوست...
جمعه 5 خرداد 1385 19:45
یک کتاب دارم، اگه بهترین نباشه ولی یکی از بهترین دوستام هست، همیشه باهام هست، تا حالا فکر کنم 20 بار تمومش کردم ولی هر دفعه که میخوانم باز یک چیز جدید یادم میده، امشب به قسمت جالبی برخوردم: در اینجا مردی بود که اگر می خواست، می توانست تمام لحظات بیماری اش را به حال خود تاسف بخورد، زوال بدنش را لمس کند و نفسش را...
-
من آدم هستم مثل همه شماها...
پنجشنبه 4 خرداد 1385 22:02
( نوشته های زیر، تو مغزمه، شاید دیگه وقتش شده که بگم، شاید دیگه باید گفت بسته، نمیخواهم کسی چیزی به دل بگیره، هر کسی هر جوری دوست داره برداشت کنه، فحش بده، بگه تو دیوونه ای، فقط بگه، همین! احتمالا منظورم رو کامل و واضح بدون هیچ رودربایستی به چند نفر میگم، رکٍ رک، شاید بعدا پشیمان شدم ولی دوست دارم دلایلم رو بگم، برای...
-
تاسف...
چهارشنبه 3 خرداد 1385 01:12
متاسفم، به خاطر حماقتی که در وجودت نهفته هست و هر 1 ساعت میگه: هی بچه... من بیدارم.
-
پس فردا
شنبه 30 اردیبهشت 1385 18:56
اون پس فردا هنوز نرسیده. بالا خره می رسه. هنوز مونده.
-
تا پس فردا
سهشنبه 26 اردیبهشت 1385 22:09
فقط می نویسم که نوشته باشم! همین. نهُ راستش خجالت کشیدم که سه تا آدم گنده از جمعه تا حالا آپدیت نکردیم. بماند که به احتمال قریب به یقین تا خرخره تو کار و مشکل درگیریم. از خودم مطمئنم ولی از دو تای دیگه خبر ندارم. تا پس فردا صبح. خارج گود: حالا درست امشب جفتشون آپدیت می کنن. شانس ماست دیگه!
-
سرو
جمعه 22 اردیبهشت 1385 17:45
گفتم نظرم رو در مورد پنج شنبه با یک پست جدید بدم. این بیت شعر از صائب دقیقا روحیه ی تو رو نشان میده. هر دم چو تاک، بار درختی نمیکنیم چون سرو بسته ایم به دل، بار خویش را صائب میگه ما چون انگور بار خود را به دوش درخت دیگری نمیگذاریم(معمولا تاک داربست و... میخواد وگرنه رشد نمیکنه)چون سرو بار خود را بردل می نهیم .این طوری...
-
امنیت...
جمعه 22 اردیبهشت 1385 16:39
امنیت معنوی: بدانی که خانواده ات هستند که مراقب تو باشند، هیچ چیز دیگری چنین احساسی به تو نمی دهد. نه پول، نه شهرت. پ ن: از بعد از ظهر های جمعه متنفرم ...
-
آدما
جمعه 22 اردیبهشت 1385 08:45
آدما گاهی خسته می شن. از این که نمی تونن یه کارایی رو انجام بدن. از این که نه خواسته های خودشون برآورده می شه نه مال دیگران. از این که همه چیز درهم و برهمه. آدما گاهی غیر قابل تحمل می شن. خودشون هم می فهمن. ولی نمی شه کاریش کرد. این وضع رو بدتر می کنه. آگاهی نسبت به شرایط غیر قابل تغییر. آدما گاهی می خوان تنها باشن....
-
پستی و بلندی...
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1385 22:21
زندگی همه ما، پستی بلندی زیادی داره، همچنین مشکلات زیادی، اگه این مشکلات نباشند که زندگی بدون مشکل هیچ لذتی به آدم نمیده، میشه یک زندگی معمولی، آدما باید طعم سختی رو بچشند تا به موقعش لذتش رو هم ببرند. این دو روز خیلی بد بود، خیلی. نتیجه زحمت های 3 روزم در عرض 3 ثانیه از بین رفت، 4 نفر یک چیزی رو بهم گفتند که اساسی...
-
روش...
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1385 23:34
امروز قول دادم، به یک دوست. شاید بیشتر به خودم، حالا این طوری اش هم امتحان میکنیم تا ببینیم چه میشه. منتظرم، قراره خبرش رو بهم بده، فقط امیدوارم بهش فکر کنه( نوار رو برگدونه ) و حقیقت رو بگه چون مهمه! اصطلاحت خیلی بامزه بود، مثل یک خواننده ای که صدای زیرش روی بم میاد، یاد کاست هنگامه افتخاری افتادم و آهنگ خانه بر دوش...
-
خر...
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1385 09:21
خر، خره، بالا بری پایین بیای باز خره، فوق فوقش میشه گوره خر، ولی باز خرٍ. ایرادی هم بهش نیستا چون ذات خلقتش این طوری بودٍ، ایراد به ماست که انتظار داریم آدم باشه. بابا جون خره. تلاش بسیار موجب پوکیدن مغز میشود، فکرش رو نکن.( البته در بهترین حالت ) پ ن: با عکس این دفعه بسیار حال میکنم، کلا عکس های من تاپ هستند( اِهم...
-
پیروزی...
دوشنبه 18 اردیبهشت 1385 21:48
(این نوشته رو فقط برای این نوشتم که یادم بمونه، نه به خاطر اینکه شماها بدانید پس خواهشا برداشت نکنید) می توانم باهات صحبت کنم ؟ مهمه ؟ آره، خیلی. فقط 1 ساعت . 1 ساعت، چه خبره، خوب باشه بگو. خیلی با خودم کلنجار رفتم، نمیدانم ولی باید بگم . خوب بگو . قول میدی بعدا نزنی تو سرم ؟ میخندم میگم: داره جالب میشه، سعی میکنم این...
-
لعنت...
دوشنبه 18 اردیبهشت 1385 00:38
می خواستم برای این پست این عکس رو بگذارم ولی کیفیتش می آمد پایین، لینکش رو گذاشتم برید ببینید تا حال من رو درک کنید. خوب عکس که نداریم پس به پی نوشت میگذره. پ ن 1: عکس هیچ ربطی به حالم نداشت. پ ن 2: اگه آدم نیستی حداقل سعی کن حیوان هم نباشی. پ ن 3: کی فکر میکرد یک روز با ترش متال حال کنم! خارج گود: از همتان متنفرم،...
-
سنگ...
یکشنبه 17 اردیبهشت 1385 12:05
متحیرم طی یک هفته چقدر بلا میتونه سر آدم خراب شه؟! توی بیابونهای قم ماشینت خراب شه از ساعت ۱ تا ۴عصر الاف بشی.بعد سی هزار تومن جریمه شی، اتوبوس واحد از پشت بزنه ماشین رو له کنه،جلوی چشمت دستگاه دست گارگر رو تیکه تیکه کنه،برای نجات کارگر ۵۰میلیون ضرر به خود بزنی،بیافتی تو جوب پات در بره ،رفیق قدیمیت ،رفیق ۱۰-۱۲ سالت...