از دست خودم عصبانی میشوم وقتی میبینم هنوز مسائل دنیوی روم اثر داره، وقتی احساسم و قلبم صدمه میبینه، خیلی دارم تلاش میکنم، خیلی زیاد که بِکنم از این احساس ها، ولی تا حالا که ناموفق بودم...
نهنگ عنبر عالی بود، عالی...
این قفس چون دلم تنگ و تار است...
آدم میخوره زمین، باز بلند میشه و شروع میکنه.
بعد از یه مدتی دوباره میخوره زمین، بازم بلند میشه و شروع میکنه.
بازم میخوره زمین، بازم بلند میشه و شروع میکنه...
اما تو هر زمین خوردن، یه چیزی رو از دست میده، بعد از مدتی این زمین خوردن ها براش عادی میشه، میشه یک داستان تکراری که شروع و پایانش رو از بهره، دقیقا میدونه آخرش چی میشه...
من الان همونجام، دقیقا همونجا، دیگه این زمین خوردن ها و بلند شدن ها شده قسمتی از زندگی من...