بعد از 3 روز از دختر پرسیدم شما چقدر مهریه مد نظرتان هست، بیچاره پکید...
مادرم فهمیده میگه یعنی الان همه مشکل شما دوتا حل شده رسیدین به مهریه؟
جریان داره
یک رفیقی داریم از دوران دانشگاه دوم، دختر باز خفن، بالاخره دلش گیر افتاد و بعد از دو سال رفتن خواستگاری و بقیه ماجرا
عقد رو گذاشته بودند قبل عید، همون زمانایی که سکه داشت میشد یک میلیون، 3 روز قبلش عروس زنگیده که عموی بزرگ عمه اقدس گفته اینقدر باید مهریه بیشتر بشه، دوست مام فرداش زنگ زده به عمه اقدس که من بخوام مهریه این رو بدم، میرم دستشویی باید سکه بری.نم
خلاصه قضیه کلا بهم میخوره...
"حقیقتش اینه که دهههای زندگی رو یکی پس از دیگری فتح کردیم و هیچ پُخی نشدیم که واقعیت زندگی هم این بود که اصلاً قرار نبود پُخی بشیم. قرار نبود فتح خیبری کنیم. قرار نبود اورستی رو صعود کنیم و پرچمی آویزون اون ارتفاع هشت هزار متری کنیم. قرار بود فقط باشیم، ساده و راحت تا زندگی کنیم و افسوس، کسی نبود تا یادمون بده همین «بودنِ ساده و بیغلوغش» رو. همین «زندگی کردنِ بدون فتح درب و دروب!» رو.
بخندیم، هم به هواپیمایی که با اون تا کیوان و ناهید و زُهره و عطارد و مشتری رفتیم و هم به خوشگلترین دختر محله که هر شب توی خواب و رویا لباس سفید عروسی رو از تنش درآوردیم و امروز توی واقعیتِ زندگی بدبختتر از تموم دخترهای کوروکچل محله شده که روزی فکر میکردیم برای همیشه روی دستِ ننههاشون میمونند.
واقعیت زندگی یعنی اینکه، حالا دیگه نه قراره متخصص مغز و اعصاب بشیم، نه برندهی جایزهی اسکار و نوبل، هواپیما که نداریم هیچ، ضلِ گرما دربهدر دنبالِ اتوبوس بیآرتی میدوییم توی خط ویژه تا فاصلهی میدون آزادی–امام حسین رو پونصد تومن کمتر بدیم. پونصد تومن یعنی نصفِ نون بربری! یه عمله که آجر میندازه بالا هر وعده خودش به تنهایی میتونه سه تا نون بربری رو بدون پنیر و خیار و گوجه درسته قورت بده. سه ضربدر هزار تومن بهعبارتی میکنه سه هزار تومن. سه وعده داری، میشه نُه هزار تومن. شیش ماه اول سال سیویک روزه ضربدر نههزار تومن... بربری که بشه هزار تومن این میشه واقعیت زندگی. "
از لایبرنت
باید بهم حق داد...
جام جهانی 2006 آلمان:
فینال: فرانسه - ایتالیا
همون بازی که زیدان با کله رفت تو شیکم او درازه، ماتراتزی بود؟
دانشجو بودم، سال دوم، دوستم آمد خانه من و من رو با کتک بلند کرد که بریم خانه اش و روی پروژه سخت افزاری که قرار بود فردا موقع امتحان فاینال تحویل بدیم کار کنیم.
یادمه برد مدار درست تنظیم نشده بود و هی سیم از اینور به انور رفته بود.
نتیجه: حتی یک دقیقه از فینال رو ندیدم.
جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی:
فینال: هلند - اسپانیا
در کل جام جهانی حتی یک بازی رو کامل ندیدم، در حال خدمت بود خوب، حسش هم نبود، فینال هم نگهبان بودم و احتمالا نشسته بودیم با بچه ها چرت و پرت میگفتیم...
جام ملت های اروپا 2012:
دیروز توی بازی جمهوری چک - روسیه دنبال یه پسر مو طلایی به نام پاول ندود میگشتم...