-
زندگی...
یکشنبه 29 مهر 1386 11:00
دنیا را بد ساخته اند........ کسی را که دوست داری،تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این.. دکتر شریعتی
-
احوالات...
شنبه 21 مهر 1386 16:21
دخمه من در جهنم تلفن نداره، موبایل هم آنتن نمیده، یه زیر زمینه مرطوب 45 متری که واردش میشی فکر میکنی رفتی سُنا بخار! نتیجه اینکه نه من به کسی دسترسی دارم و نه کسی به من، خلاص! تنهای تنهای، صفا... ماه رمضان هم تمام شد و امسال کلهم دودرش کردم، امید به خدا سال دیگه. فیلم Number 23 رو دیدم و به نظرم فیلم جالبی هست ولی جیم...
-
شعر...
جمعه 13 مهر 1386 01:17
واسه اولین بار است که تیکه شعر زیر رو دیدم و به نظر خودم خیلی زیباست: شاید ان روزی که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینگونه نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست...
-
حس...
چهارشنبه 11 مهر 1386 23:26
هوا داره یواش یواش سرد میشه، یخ! یاد خاطراتی افتادم، از بیابون با آن سرماهای وحشتناکش که تا مغز استخوان نفوذ میکرد، از روزهای بارونی و ابری، از سرمای صبح رسیدن به ترمینال آرژانتین، از سوپ درست کردنا، از شب ها با 2 تا جوراب خوابیدن و... رفته بودیم پارک، میخواستم یک جای خاطره انگیز که تو دوران کودکی کلی اونجا فوتبال زده...
-
تمام...
شنبه 31 شهریور 1386 23:06
فردا میشه 1 مهر، 3 ماه تابستان تموم شد. خوب بود ولی من عاشق سرما هستم، یخ زدن 4 صبحی، قندیل زدن زیر بارون و... از همه مهمتر سینما و یک قهوه داغ تو یک کافی شاپ...
-
پیرمرد...
یکشنبه 25 شهریور 1386 23:43
مدت بسیار زیادی آپ نمیکردیم، دلیل داشت. این 3 هفته به خانه گشتن و گرفتن در جهنم گذشت، اضافه کنید اسباب کشی که واقعاً سخت بود، چون بنزین که جیره ای شده، باید با قطار برد، یک وانت از خانه تا راه آهن، یکی هم از راه آهن جهنم تا منزل جدید، البته منزل که نیست یک دخمه ای هست دانشجویی! بعدشم که ثبت نام دانشگاه من و بهار (دوست...
-
دولت...
پنجشنبه 8 شهریور 1386 22:45
این هفته، هفته دولت بود، آقا به به، آقا چی بگیم از این دولت عدل محور و خدمت گذار. فرض کنید یک نفر مسلط به زبان فارسی، این یک هفته ایران باشه، هر روز 5 تا وزیر تو 5 تا کانال تلویزیون، بعد از کلی پاچه خواری و منت گذاشتن سر مردم، شروع میکنند از کار های شایانی که کردند، خلاصه طرف فکر میکنه اشتباهی آمده لاس و گاس. آخه آدم،...
-
لبخند تلخ...
سهشنبه 30 مرداد 1386 23:04
کارتم مسدود شده، فردا باید برم بانک ببینم چی شده! شارژ ایرانسلم هم تموم شده، فعلا مجبورم از همراه اول استفاده کنم. امروز آمدم برم تو سایت دانشگاه، دیدم زده به علت بدهی 5000 هزار ریالی، فایلم بسته است در نتیجه هفته دیگه باید برم جهنم. اخوی امروز کارت پیام نور رو گرفته، آدرس حوزه امتحانی اش جالبه: بزرگراه حکیم،...
-
نتایج...
جمعه 26 مرداد 1386 00:36
من به یه نتایج جالبی رسیدم: صبح ها سینما ارزونتره و شنبه ها نیم بها، این یعنی کلی پول که میره تو جیبت! البته اگه بتونی یک دو ساعتی جیم بزنی! به جای اینکه برید رستوران آرین و 20 تومان پیاده شید، برید ترمینال جنوب 2 تا فلافل بخورید با نوشابه کلهم میشه 1000 تومان! اوتوبوس و مترو، بهترین وسایل واسه دَدَر رفتنند، وای که من...
-
توهم...
دوشنبه 22 مرداد 1386 22:45
کیهان: سری کتاب های هری پاتر از طرف صهیونیسم برای برتری نژاد یهود نسبت به مسلمانان انتشار یافته است. و جایی که "یانگوم" تهدیدی برای مردمان ایران میشود. پ.ن: توهم، توهم، توهم سرخ، مخملی، کبریتی، و حالا هری پاتریسمی... به به، گل بود به سبزه نیز آراسته شد، داریم تو بدبختی دست و پا میزنیم آنوقت هری پاتر و یانگوم میشن...
-
اوضاع...
سهشنبه 9 مرداد 1386 23:15
دوست جون بیمارستانِ، حال مادرش بد شده بود برده بودنش بیمارستان اینم به عنوان همراه رفته بود که خودشم غش کرد و اوضاعش خراب شد. خوب میشه، مطمئنم! خارج گود: هی رفیق! حرف هایی که زدی یک جاهاییش مثل نصیحت های خود من بود به تو! عجب صبری داشتی که صدات در نیومده، ولی این حرف هایی که خودم 3 سال میزدم حالا حتما اتفاقی افتاده که...
-
شروع...
سهشنبه 26 تیر 1386 16:19
همیشه دوباره شروع کردن سخته، خیلی هم سخته! اینکه از کجا شروع کنی، چه شکلی شروع کنی... ولی مهم اینکه شروع کنی، پس با تغییر قالب شروع میکنیم. پ ن: برگشتم...
-
بنزین...
پنجشنبه 7 تیر 1386 01:45
"خمپاره به خود وصل می کنم و به پمپ بنزین خود را میزنم ( شهید نفهمیده ) آر پی جی ای به خود نصب می کنم پمپ بنزین محل رو می ترکونم. در تبریز کارت هوشمند به دلیل شورش بسیار ورداشته شد و مال همه پاره شد!" امضاء یکی از بچه ها تو انجمن هست. پ ن: لازم به ذکر می باشد که نگارنده از نوشتن موضوع بالا، همان هدفی که شما فکر میکنید...
-
جهنمی...
پنجشنبه 10 خرداد 1386 23:21
چقدر راحت همه چیز، همه چیز بهم خورد. چقدر ساده زندگیم دگرگون شد، و چقدر ساده... این دفعه این نیز بگذرد کارایی نداره، این بار نمیتوانم خودم را قانع کنم یکی دیگه... این دفعه، همه چیز تمام شد، همه چیز، همه چیز... پ ن:باورم نمیشه دستات، توی دستای من نباشه، رو درو دیوار خانه، گرد تنهایی بپاشه. تو همونی که میگفتی تو دنیا،...
-
خارج گود...
شنبه 29 اردیبهشت 1386 23:37
تو این 2 ماه اتفاقاتی افتاد، خوب یا بد مهم نیست، مهم الان اینکه این اتفاقه افتاده و... اون کساییکه باید بدانند میدانند و اونائیکه نباید بدانند نمیدانند و اصلا هم قصد گفتنش رو ندارم. در هر صورت خواستم نوشته باشم تا دوباره یک جارو دستم بگیرم، شروع کنم به پاک کردن گرد و غبار هایی که روی وبلاگ نشسته و دوباره، شایدم چند...
-
خسته...
دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 21:17
هی...خستم، خیلی خستم! خسته از راه، خسته از دانشگاه، خسته از کویر. بریدم... یک سفر میخوام، فقط 2 روز، یک جای سبز، یک جای دنج، یک جایی که مغزم دوباره Reload کنه. همین...
-
زندگی...
شنبه 8 اردیبهشت 1386 23:52
یک بار در زندگیت، ورای مصلحت اندیشی قدم بردار!
-
عیدانه...
پنجشنبه 2 فروردین 1386 20:33
آقا (ر) (ى) (د) (ه) شد تو عیدمون رفت! ببخشید، کلمه مناسب تری پیدا نکردم! از شب 29 خانواده در گیر یک ماجرای خرکی شدن که اصلا نفهمیدیم کی عید شد، فکر کنم زمان سال تحویل دادسرا بودیم! این 2 روز یک پامان کلانتریه، یک پامون بیمه، بیمارستان و دادسرا! خلاصه تا حالا که اصلا عید رو نفهمیدیم، همه هم از دل و دماغ افتادن اصلا حال...
-
روزانه...
یکشنبه 27 اسفند 1385 23:21
امروز داشتم به سال پیش همین موقع فکر میکردم، جریانی که دوست داشتم پیش بیاد و به بهترین شکل ممکن پیش آمد و الان دیگه داره مراحل نهاییش رو میگذرونه! فکر کنم 17 فروردین شروع شد، تو راه برگشت بودم، تو قطار، به همراه سه دوست نازنین و یک خروار سیگار! امیدوارم سال دیگه هم به آرزویی که الان دارم و اون چیزی که میخواهم برسم! یک...
-
دروغ..
پنجشنبه 24 اسفند 1385 23:21
هی...واسه تمام دروغ ها و دودر کردن های امروزم متاسفم، ولی این چیزی بود که تو خواستی نه من...
-
دلیل...
پنجشنبه 17 اسفند 1385 23:47
تا دلیلی واسه درس خواندم پیدا نکنم، نمیخواهم ادامه بدم. باید دلیل داشته باشم، واسه خودم ، نه برای دیگران، دیگران اصلا مهم نیستند، نمیخواهم دوباره تو اون دوران زجر آور الکی وارد شم! پ ن: این رو یک کمی جدی بگیرید...
-
دوست داشتن...
یکشنبه 13 اسفند 1385 10:31
چقدر خوبه که آدم یکی رو دوست داشته باشه، نه بخاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه، نه بخاطر اینکه کس دیگری رو نداره، نه بخاطر اینکه تنهاست، و نه از روی اجبار! بلکه بخاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشته شدن رو داره. از چغندر نامه .
-
بی جنبه...
جمعه 11 اسفند 1385 23:28
شاید حدود یک ماهی است که ظرف این دو سال، بدنم دوباره بی جنبه بازی در میاره. هرچی خودم رو میکشم تا ساعت 2 حداقل بیدار بمونم، از 12 که ساعت میگذره، رختخوابم شروع میکنه بهم چشمک زدن! اَه اَه، بدن این همه بی جنبه؟ باید یک فکری کرد، این طوری نمیشه! پ ن: خوابم میاد! خارج گود: اتوبوس، کویر، سکوت مطلق، عطر تهویه اتوبوس، ساعت...
-
فکر...
سهشنبه 8 اسفند 1385 23:23
همیشه اون چیزیکه فکر میکنی، اونی نیست که واقعیت داشته باشه! خارج گود: به آخرش یک پسرم اضافه کنید، میشم همون پدر بزرگه! این روحیه پدربزرگی رو دوست دارم، حتی اگه همه ازش بدشان بیاد، مهم اینکه من باهاش حال میکنم ، همین و بس...
-
حق...
دوشنبه 7 اسفند 1385 23:07
وین دایر میگه: کاری را انجام بده که دوست داری. همانطور که تو در کار کسی دخالت نمی کنی ، دیگران هم حق ندارند در کار تو دخالت کنند، این یعنی حرف حساب.
-
ترافیک...
پنجشنبه 3 اسفند 1385 01:11
دارم بازی لیورپول - بارسا رو میبینم! هنوز یک - یک. زندگی بدجوری کسل کننده و یکنواخت شده. با این دوست کا گ ب مان یک خروار رفتیم این ور و آن ور، یک سری خرید و یک عالمه ترافیک اعصاب خورد کن + یک راننده تاکسی الاغ! ما حرف کم میاریم! چرا؟ نمیدانم چرا دیگه از رونالدینیو خوشم نمیاد! این حس دپرسی نمیدانم از کجا آمده و چرا...
-
بی حوصلگی...
دوشنبه 30 بهمن 1385 23:24
از اون معدود زمان هایی هست که دوست دارم هرچه سریعتر اون خراب شده باز بشه، ولی گویا اون جا دودره باز تر از این حرف ها هستند. با اینکه وقت خودم رو کامل پر میکنم و از صبح تا ظهر تمام بانک های تهران رو وجب میکنم( آخر سال است و گردش مالی و این حرف ها)، بعد از ظهر ها هم اگر کسی باشه باهاش میرم بیرون و یا مادرم رو میبرم این...
-
امشب...
شنبه 28 بهمن 1385 00:06
یک بعد از ظهر فوق العاده مزخرف، به تمام معنا! دو تا حرف که واسم خیلی سنگین بود، به هر کدامشان هم فکر میکنم میبینم که هر دو در اولویت هستند و کفه ترازو به سمت هیچ کدام نیست. بهش میگم مگه ما دوست هم نیستیم، میگه چرا، میگه خب لعنتی چرا این ها رو به من نگفتی؟ میگه: خب فکر کردم داره درست میره جلو. میگم: خیلی آشغالی، چیه!...
-
تولد...
جمعه 27 بهمن 1385 00:18
کی میگه آدم نمیتونه واسه خودش تولد بگیره؟ یک کیک، با یک لیوان چایی داغ، به همراه یک موبایل دوربین دار که تایمر هم داشته باشه و از همه مهمتر یک عالمه فکر و خیال خوب به عنوان کادو که همش واسه خودِ خودِ خودته! شماره های روی کیک قسمت هیجان انگیز ماجراست، موقعی که باید آرزو کنی و با تمام قدرت فوت کنی به سمتشان! پ ن: از...
-
دنیا...
پنجشنبه 26 بهمن 1385 16:00
بعضی موقع ها، لازمه آدم، خودش رو تو خودش جستجو کنه، توقع هاش رو بسنجه، با خودش خلوت کنه. پ ن: میشه به این نتیجه رسید که دنیا با تمام زشتی هایش، زیباست، بسیار زیباست.