-
ای تو روحش...
دوشنبه 17 اسفند 1394 05:49
بعضی وقت ها اینقدر عاصی و کلافه میشم که میخوام برم، فقط برم...
-
عشق من تاریکه...
یکشنبه 16 اسفند 1394 04:12
امروز یکی بهم گفت تو چرا اینقدر درگیری و نیستی؟ گفتم از یه جایی به بعد، دغدغه ی زندگیت میشه نون، نمیشه کاریشم کرد، میدونی پشتیبانات اون سر دنیا هستند و اینجا، فقط خودتی و خدا، کم کم چیزایی که باعث میشه بین تو و نون در آوردن فاصله بیوفته رو میزاری کنار...
-
آخرین 24 ساعت زندگی...
چهارشنبه 12 اسفند 1394 07:58
بهم گفت فردا آخرین روزیه که زنده هستی، از دیشب دارم برنامه میچینم تا آخرین روز را شاد زندگی کنم. ساعت 9 از خواب بیدارشدم، متاسفانه فرصت کافی برای بازگشت به خانه نیست وگرنه اولین برنامه ام بود. صبحانه ی عادی، نان و پنیر و بعدش میرم بانک و دفتر وکیل و تمام اموالم رو به نام برادرم میکنم، ساعت 11 تموم میشه. با پدر و مادرم...
-
وقتی عنوانی به ذهنت نمیرسه...
یکشنبه 2 اسفند 1394 21:48
دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من...
-
نه خانی آمده, نه خانی رفته...
دوشنبه 26 بهمن 1394 06:31
پرسید حالا چیکار میکنی؟ گفتم هیچی, مثل همیشه زندگی را ادامه میدم,...
-
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است...
پنجشنبه 22 بهمن 1394 03:31
من هروقت دلم از دنیا، هستی و آدم هاش خیلی میگیره، شروع میکنم به گوش کردن دیدار مولانا و شمس در اپرای مولوی. به نظرم یه تصفیه کننده روح است...
-
خر ما از کرگی دم نداشت...
سهشنبه 20 بهمن 1394 06:17
نوشته های زیر، نمیدونم از دل هست یا اثر داروهایی است که خوردم. من نمونه ی بارز "فکر نان کن که خربزه آب است" هستم، فکر نان بوده و هستم ولی از اونطرف، خیلی چیزها را اصلا تجربه نکردم و دیگه تو این سن فکر تجربه اش هم نیستم. با اینکه میدونم داره دیر میشه، ولی همچنان فکر نان هستم و فکر میکنم درست هم همین است......
-
یاد بعضی نفرات بخیر...
دوشنبه 19 بهمن 1394 06:54
کلا من امسال به هیچ سرما خوردگی نه نگفتم، حالا باز خوبه موقعی که جیک جیک مستونم بود فکر زمستونم بود، توی فریزر چندین نوع سوپ دارم برای چنین روزهایی که فقط بزارم تو قابلمه داغ شه...
-
بعضی آهنگ ها ثبت میشوند برای خاطراتی، تا ابد...
یکشنبه 11 بهمن 1394 21:49
تو ترافیک چمران بودم، شب و نزدیک های ساعت هفت و نیم، ابی داشت میخوند "برای باور بودن جایی شاید باشه شاید..." ماشین کناری، یه 206 مشکی، مادری 35 ساله داشت رانندگی میکرد و دخترک 8 ساله اش روی شیشه بخار کرده ی عقب، عکس یه قلب میکشید، چشمامون بهم گره خورد، دستش رو باز کرد و چسبوند به قلب شیشه ای، منم دستم رو...
-
شکست پل پیروزی است...
جمعه 9 بهمن 1394 17:46
فکر میکنم بعد از 4 سال، این حق من باشه که طعم پیروزی را هم بچشم...
-
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است...
دوشنبه 5 بهمن 1394 00:43
از دست خودم عصبانی میشوم وقتی میبینم هنوز مسائل دنیوی روم اثر داره، وقتی احساسم و قلبم صدمه میبینه، خیلی دارم تلاش میکنم، خیلی زیاد که بِکنم از این احساس ها، ولی تا حالا که ناموفق بودم...
-
دلخوشی...
پنجشنبه 1 بهمن 1394 07:47
-
پوست شیر...
یکشنبه 27 دی 1394 21:35
نهنگ عنبر عالی بود، عالی...
-
ناله سر کن...
شنبه 26 دی 1394 20:28
این قفس چون دلم تنگ و تار است...
-
زندگی همینه دیگه نه؟...
جمعه 25 دی 1394 06:37
آدم میخوره زمین، باز بلند میشه و شروع میکنه. بعد از یه مدتی دوباره میخوره زمین، بازم بلند میشه و شروع میکنه. بازم میخوره زمین، بازم بلند میشه و شروع میکنه... اما تو هر زمین خوردن، یه چیزی رو از دست میده، بعد از مدتی این زمین خوردن ها براش عادی میشه، میشه یک داستان تکراری که شروع و پایانش رو از بهره، دقیقا میدونه آخرش...
-
غم جمعه عصرو...
پنجشنبه 24 دی 1394 06:42
چقدر این آهنگ کجایی محسن چاووشی رو دوست دارم، بسیار زیاد...
-
و همچنان سازه ناکوکم...
چهارشنبه 23 دی 1394 06:08
چند وقت پیش توی مرحله ی آشنایی با شخصی بودم، طرف گفت تو ف.یس بوک اضافه ام کن که عکس هات و نوشته هات رو ببینم. گفتم ندارم، پرسید از اینستاگرام و توی.یتر، گفتم عضو آنها هم نیستم، گفت عضو شو خیلی خوبه فانه، بیشتر میتونیم باهم آشنا شیم... گفتم بهتر نیست بیشتر همدیگر رو ببینیم و از بودن با هم لذت ببریم؟ گفت اون که بعله ولی...
-
به من بگو چرا...
چهارشنبه 23 دی 1394 05:55
چرا من دارم توی وبلاگم خودسانسوری میکنم! یه طوری مینویسم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، دیگه باس چی میشد آخه...
-
این نیز بگذرد...
دوشنبه 21 دی 1394 06:36
شد چهار سال، چهار سال لعنتی...
-
آقامون تختی...
شنبه 19 دی 1394 22:04
دقت کردین اکثر کسانیکه ادعای خدمت مردم دارند عمر میکنند مثل حضرت نوح؟ مثلا نگاه کنید اشرف که یکی از خدمت گذار های! مردم بوده 96 سال عمر کرده و تو این 96 سال هیچ حرکت مثبتی برای مردم نکرده، یا همین ملکه الیزابت که مفت میخوره و میخوابه، اما هرچی آدم درست درمون و مفید بوده یا در جوانی فوت کرده یا حداکثر تو ده ی 70 سالگی،...
-
خانه بر دوشم من، خانه بر دوش...
جمعه 18 دی 1394 07:47
من آدمی هستم که توی شرایط استرس و اضطراب کاملا دست و پام رو گم میکنم، مثلا پدرم 10 سال پیش یه عمل داشت، شبش که برگشت خانه حالش بد شد، من کلا هنگ کرده بودم، خدا را شکر برادرم بود و اوضاع رو جمع کرد. سرکار هم همین است، بعضی شب ها که باید پروژه ای را انجام بدم و به یه مشکل میخورم و زمان هم رو به اتمام، دستام شدیدا سرد...
-
حالا موقشه که از اینا از اینا از اینا...
پنجشنبه 17 دی 1394 06:17
بزرگترین هراس من (فوبیا) محیط بسته است، برای همین از سفر با هواپیما متنفرم یا از موندن توی هتل ها، چون پنجره ی اکثر هتل ها به خاطر حفظ انرژی باز نمیشه و هوای آزاد بهم نمیخوره... دیشب خواب دیدم با برادرم رفتم پارک ارم، تبدیل شده بود به ویرانه، تمام تصویرام مربرط میشد به 20 سال پیش که آخرین بار رفتم و همان تصویرها...
-
غم این خفتهی چند خواب در چشم ترم میشکند...
شنبه 12 دی 1394 22:03
یک گوشی جدید برای مادرم خریدم، خیلی امکانات جالبی داره، همین بهانه ای شد برای صحبت با دوستی در مورد زندگی دیجیتال من... من در دنیای مجازی خیلی کمرنگ هستم، چک کردن همین وبلاگ و ایمیل میشه کل زندگی مجازی من، گوشیه دستم یه چیزی در مایه های 1100 هست ولی به صورت هوشمند، نه حافظه ای داره، نه دوربین قوی. عضو هیچ شبکه ی مجازی...
-
عاشقی تینیجری به همراه نوستالژی رشت...
شنبه 12 دی 1394 20:31
جیب بر خیابان جنوبی را دیدم به همراه در دنیای تو ساعت چند است. جیب بر خیابان جنوبی یک عاشقانه ی سیاه برای دبیرستانی ها است، فیلم قابل تحملیه، امیر جعفری عزیز بازیگر مناسبی برای نقشش نبود، نورا هاشمی کپی بازی باران کوثری بود و موسیقی فیلم الهام گرفته از فیلم پاپیون... در دنیای تو ساعت چند است فیلم خوبی بود برای من،...
-
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است...
پنجشنبه 10 دی 1394 06:41
حق من این نبود...
-
Some People Like To Be J.e.r.k...
چهارشنبه 9 دی 1394 22:22
نکه کینه داشته باشم یا متنفر باشم، نه، ولی دلم با بعضی آدم ها هیچ وقت صاف نمیشه، هیچ وقت... فکر میکنم کامنت م ر ی م، خیلی زیبا بیان کرده است: "اونایی که مدت زیادی دوستی کردند..دوستشان داشتیم...راز دل گفتند و شنیدند....ولی بی هیچ بهانه ..توضیح ...یا حتی یک خداحافظی کوتاه...ناگهان برای همیشه رفتند...که رفتند... دلی...
-
زمان پرواز میکند...
یکشنبه 6 دی 1394 19:26
این چهار روز تعطیلی، فرصت خیلی خوبی بود برای استراحت و تجدید قوا، مخصوصا بعد از اتفاقات دو هفته ی گذشته. دو تا فیلم ایرانی دیدم، عصر یخبندان و استراحت مطلق، از دیدن هر دو فیلم لذت بردم. عصر یخبندان داستان خوبی داشت، فقط اون قسمت پلیس بازیش یکم فیلم را از ریتم انداخت. استراحت مطلق و عبدالرضا کاهانی، خب من تمام کارهای...
-
مصادق بارز...
جمعه 4 دی 1394 08:19
بعضی آدم های میان تو زندگیت و یه مدتی هستند، 6 ماه، یکسال، دو سال... بعد از اینکه میروند، میبینی انگار نه خانی آمده نه خانی رفته، نه چیزی بهت اضافه کردند، نه چیزی ازت کم کردن...
-
چه فال خوبی...
پنجشنبه 3 دی 1394 02:01
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند...
-
بخوانید و به دیگران بیاموزید...
چهارشنبه 2 دی 1394 19:25
به نظرم باید یه حرکتی از طرف خود ما مردم انجام بگیرد برای حفظ کردن خط به خط قانون اساسی ، اگر همه هر روز راجب حقوق خود در قانون اساسی حرف بزنند و حقشان را طلب کنند، میتوانیم یک قدم به اجرای کامل آن نزدیکتر شویم. اصل 23: تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد. اصل...