.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

دوست من...

صبحی زنگ زدم به یکی از دوست های قدیمیم، شاکی بود از زندگی و اینکه داره خفه میشه، میگفت: من خوب در میارم ولی با این حال خیلی وقت ها پولم به آخر ماه نمیکشه و الان حاضرم هرجا برم که فقط بتونم پول در بیارم.

میگفت دیگه خسته شده و نمیدونه تا کجا توان داره که ادامه بده.

این دوستم تو دانشگاه و بعدش از همه ی ماها زرنگتر بود، مغزش بیشتر میکشید و زودتر از همه ماها رفت سر کار، آخر کار همه ی ماها مهاجرت کردیم و اون موندش و الان رسیده به اینجا.

وسط حرف زدنم دو سه جا به من پرید که وقتی من دندونم درد میکنه هرچقدر هم از دندون درد بگم تو نمیفهمی دردش چیه، گفتم خوب الان من چیکار کنم وضعیت کشور این هست!

خلاصه که حق داره...

نظرات 2 + ارسال نظر
حمید جمعه 11 مرداد 1398 ساعت 22:21

چ ترسناک. 4 روز دیگه اوضاع نسل من چطوری میشه ینی...

آویشن دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 19:34 http://dittany.blogsky.com

این داستان خیلی آشناست چون واقعا الان زندگی تو ایران مثل گذشته نیست. گاهی منم شده بهش فکر کنم که چرا وقتی موقعیتش بود و دلارم ارزونتر بود درست زمان سال اول دانشگاه مهاجرت نکردم و الان باید بمونم. در عوض بعضی رفقام شده دست به هر کاری بزنن که فقط بتونن برن از ازدواج سوری گرفته تا اینکه به واسطه کسی برن اونور‌ ‌ . من ولی به نظرم درست ترین روش مهاجرت تحصیلی یا کاری هست. یعنی حتی اگه شرایط سختتر از اینم باشه بازم حاضر نیستم کسی و واسطه کنم که به خرج اون بتونم برم یه کشور دیگه . هرگز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد