.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

روزمره...

ما الان در یه جاییمان عروسی برقراره چون می خواهیم اینترنت پر سرعت دینای دینای(با ریتم بخوانید، مانند عدس پلو آخ جون...) کنیم، تا بترکه چشم حسودان و کارهای خارق العاده باهاش انجام بدیم.
تمامی بروبکس فامیل دارن میرن فرنگستان، ما فکر میکردیم چه حالی دارن این جماعت ولی فهمیدیم اگه دولت یه مملکت یه دسته ی خیلی خیلی بزرگ رو، روز و شب در نشیمنگاه آدیمزاد بالا و پایین کند راه دیگری وجود ندارد.
یه مقام قوه قضایی که طبق معمول خواست نامش فاش نشود گفت: حدالامکان زوج ها در خیابان دست یکدیگر را نگیرند!
آقا مملکت نگو بهشت بگو، ریدن تو ملکت خدایی کار هر کسی نیستا....
ما فردا امتحان داریم و من هی یه چیزی بارمه، نمیدانم این دانشگاه را قرار تا چندین سال دیگه برویم ولی من لیسانسه رو بگیرم عمرا ادامه بدم.
البته بماند که زدیم تو کار دکترای سیسکو که اگه بشه چی میشه...
خلاصه زندگی بر وفق مراد است و خبری نیست جز دوری یاران قدیمی و غار نشین...
تنها خبر مهم اینکه ما عشقمان کشیده است پیپ بخریم و بکشیم و برویم قاطی جماعت معتاد و هر روزه بر روی مغز خانم پرش و گاهی آفتاب بالانس انجام میدهیم جهت خرید آلات استعمال مواد افیونی.
بر میگردیم...