.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

تقلب==>امید به بقا

سلام
ما رو نمی بنید خوشحالید دیگه؟
این یه ماه خیلی کم به روز کردیم آخه من درگیر امتحانهای میان ترم بودم و علی هم در گیر امتحانهای پایان ترم.
گفتم چی بنویسیم چی ننویسم دیدیم چی بهتر از اصول اولیه تقلب(آره بابا جون).
اول اینکه این چرت و پرت ها که میگن تقلب دزدیه و این حرف ها رو بی خیال شین(دبستانیها با شمام)امتحان بدون تقلب اصلا حال نمیده!
این روش هایی که در زیر میبینید بر اساس آخرین متدهای جهانی نوشته شده و خودم هم همه رو امتحان کردم،تنور داغه داغه ،یاد نگیری از دستت رفته.مخصوص کلیه سطوح از دبستان تا خود دانشگاه.
روش عمومی:به نظر من بهترین روش تقلب دید زدنه،اگه امتحان تستی بود به کناریتون بگید دور جوابهای صحیح تو برگه سوال یه علامت سوال بزرگ بزاره که مراقب هم شک نکنه!
یهترین زمان تقلب در این روش هنگامیه که مراقب داره به سوال یکی از بچه ها جواب میده ،در این هنگام شما می توانید سوالهای تشریحی خودتون رو هم نگاه کنید.
اگه مراقب آخر کلاس بود سعی کنید سوال مورد نظر خود را کف کفش خودتون بنویسید که 24 ساعته رو برگه دوستتان نباشید و بدانید جواب شما کجاست.
روش بچه بزرگتر ها(این روش به دبستانیها پیشنهاد نمیشه):حالا آمدیم امتحان تو سالن امتحانات بود و به فاصله 2 کیلومتر هیچکس کنار دستان نبود.حالا چه کنیم؟
این روش برای درس های اختصاصی خیلی خوب جواب میده،اول اینکه 15 دقیقه میشینید چکنویستون رو حسابی سیاه میکنید(مثلا الکی انتگرال بگیرید)بعدش میروید و از مراقب با حالت کاملا جدی و بچه مثبتانه یه برگه چکنویسه دیگه میخواهید،سپس سوال خود را رو برگه نوشته مچاله میکنید و در هنگامیکه مراقب حواسش نیست آنرا به سوی دوستتان پرتاب میکنید،او هم همین کار را تکرار کرده و خیلی راحت شما به جوابتون میرسید.پیشنهاد میشه این روش را قبلا اجرا کنید که یهو حول نکنید و...
روش موشکی:این روش مخصوص بچه های ریاضی و فنی مهندسی است و به دیگر گروهها اصلا پیشنهاد نمیشه(ما گفتیم خود دانید)اصولا چون بچه های ریاضی با مختصات و این حرف ها آشنا هستند این روش خیلی به دردشان میخوره.
ابتدا یه برگه کوچک رو که برای ساخت موشک خوبه آماده میکنید،روی اون یه جوک کوناه مینویسید مثلا:معتاده رو منشی تلفنیشم میگذاره هشتم ولی خشتم ،اگه سوال 4 بودین آخرش 4 تا علامت ! میگذارید و اگه قسمت ب بودید 2 تا علامت ؟ پس سوال 3 قسمت ج میشه:معتاده رو منشی تلفونیش مگذاره هشتم ولی خشتم!!! ؟؟؟
سپس کاغذ رو به سوی مقصد میندازید،دوست شما جواب رو مینویسه و برگشت میده ولی تو قسمت دوم خیلی باید مواظب باشید چون اگه تو قسمت اول موشک به مراقب بخوره به هیچ چیز شک نمیکنه ولی تو قسمت دوم اگه به مراقب بخوره زحمات شما کاملا به هدر میره!
به بچه های دانشجو اکیدا توصیه میشه هرگز به جنس مخالف خود اطمینان 100% نکنند (گوش کنید به حرف ما)
ولی اگه دیدید که با لو رفتن شما هیچ چیزی نمیشه دیگه  اطمینان کنید. دیگه آب که از سر آدم گذشت چه یه وجب چه صد وجب.
سعی کنید درس های خود رو چند قسمت کنید مثلا قسمت اول رو شما و قسمت دوم رو دوستان بخونه!
اگه مراقب شما خانم بود حواستان رو بیشتر جمع کنید.
از دختر خانم های محترم هم تقاضا میشه اینقدر بدجنس بازی در نیارید کار شما هم به ما میخوره ها!
اگه درسی رو کامل بلدید تا آخر جلسه بشنید و به دوستانتون کمک کنید،تقلب هم بکنید که از قدیم گفتن شیرینی امتحان به تقلبه.
الان دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه ولی اگه شما چیزی میدانید که به درد میخوره حتما تو قسمت نظرها بگید.
                                                روزبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه نکته مهمی که در دوران تحصیل برام مهم بودوالان مهمتر شده محل نشستنم توی امتحانات بوده .چون ۹۰٪ سهولت در تقلب به محل نشستن مربوط میشه.البته اگر براساس نام و... صندلی ها رو چیده باشن که باید هم خوش شانس باشی وهم با تجربه .اگر هم در سالن رو باز کنن و بکن هر جا عشقته بشین .باید در صدم ثانیه تصمیم گیری کنی کجا بهترین محله.
ودر مرحله ی بعد اعتماد به نفس .اعتماد به نفس در حین تقلب باعث میشه کسی به آدم شک نکنه.
ـوجدان انسان: ای بابا یکی نیست به ما بگه به جای این اراجیف دو صفحه درس بخون که لااقل یک سوال هم خودت جواب بدی.
ـنفس انسان: بی خیال ما شو کیف امتحان به تقلبشه .امتحان بی تقلب به چه ماند؟ به زنبور بی عسل! 
                                              علی 

دیوانه و زنجیر..

گفت با زنجیر ؛در  زندان   شبی    دیوانه ای
                                                    عاقلان پیدا ست ؛ کز  دیوانگان  ترسیده  اند

من بدین زنجیر ارزیده ام که بسته اند به پای
                                                    کاش می پرسیدکس؛که ایشان به چند ارزیده اند؟

دوش سنگی چند پنهان کردم اندر  آستین 
                                                    ای عجب ! آن سنگ هاراهم ز من دزدیده اند

سنگ می دزدند از دیوانه با این عقل و رای
                                                    مبحث  فهمیدنی ها  را  چنین  فهمیده  ا ند

عاقلان با این کیاست ؛عقل دور اندیش را
                                                     در ترازوی دیوانه ای چو من سنجیده  ا ند

از برای دیدن من  بارها گشتند جمع 
                                                     عاقلند آری !؛ چو من دیوانه کمتر دیده اند

جمله را دیوانه نامند چو بگشودند در 
                                                  گر به دست  اینان بدین نامم چرا نامید ه اند ...

این شعر از شاعر معاصر پروین اعتصامی است که تقدیم شما شد
البته شاید بگید: خوب ! منظور؟
عرض کنم که من از این شعر خیلی خوشم  میاد؛ گفتم شاید شما هم حال کنید.
البته  هر کس تحلیل خودشو داره. شاید هم از دید گروهی این شعر مسخره به نظر برسد.
به هر حال امیدوارم مقبول افتد      
                                           علی
      
 

 

خاطرات مدرسه

اول دبستان بود که برای اولین بار توعمرم یه دوست پیدا کردم اسمش محسن بود . هم کلاس و همسایه بودیم .البته من دوست رو کسی میدونم که با هاش راحتم .مرد با مرامه به دل بشینه و تمام حرف هام رو بهش میگم. حتی خصوصی ترین حرفهام رو.محسن از اون بچه ها بود که بهش اطمینان داشتم .الان هم اطمینان دارم. اما انسان همین طور که سنش بالا میره از لحاظ شخصیت به اصول و چارچوبی میرسه که دوست داره چارچوبه زندگی و شخصیتی اش دست نخورده باقی بمونه واطرافش رو با میل خودش تغییر بده رفاقت هم از این تغییرات مثتثنی نیست.  خلاصه دوران راهنمایی مدرسه هامون جدا شد رفاقت هم کم رنگ شد و کم کم رفاقت کودکانه ی ما تبدیل شد  به یک همسایگی معمولی .محسن جای خودشو به رفقای  دوران راهنمایی داد .

امیر بهترین رفیقم بود تا سال سوم راهنمایی هم مدرسه بودیم ولی تا  دوم دبیرستان هم رفاقتمون به طول انجامید.
دوم دبیرستان  شد.

دو نفر به جمع کلاس ما اضافه شدند یکی از اونا همین داش روزبه خودمون بود که بعد از مدتی کوتاه با هم رفیق شدیم .تا حالا هم رفاقت  خوب وسالمی هم بین ما بوده .وپول وحرف اطرافیان و.... هم توی این پنج شش سال  خدشه ای به اون وارد نکرده.میگم پول به خاطر دوره زمونه میگم چون بعضی رفاقتها به خاطر ماشین پول طرفین شکل میگیره (که اطراف  ما هم بوده .اشکان. تا وقتی که ماشین بود رفیق بود ماشین که  نبود....!)

بگذریم دلم گرفته بود خاطراتمو ورق زدم وخلاصه اش هم نوشتم. ولی بعضی وقتها ناراحت میشم و حس میکنم توی دوستی با روزبه کم گذاشتم .داش روزبه  به بزرگواری خودت ببخش.....

تنهایی...

اینجا که کسی نیست باهاش دردو دل کنم پس میام و اینجا مینویسم.
نمی دانم دارم راه درستی رو میرم یا نه؟
از نظر خیلی ها شاید حماقت باشه ولی به نظر من ارزش رو داره.یه ریسک خیلی بزرگ!
آخرش تو تابستان معلوم میشه،فکر نمیکنم به هدفم برسه ولی بازم ارزش رو داره.
دارم تنهایی رو تجربه میکنم.با اینکه می توانم برم تهران ولی خودم رو قانع کردم که نرم!
با خودم میگه پسر این شرایط تو رو برای زندگی آیندت میسازه.
پدر و مادر رو هم نمی گزارم بیان هی بهونه امتحان و کارو این حرف ها رو میارم.
ولی راستش رو بخواهید دلم لک زده برای خانواده ام و دوستانم و خود تهران...
خیلی ها با اینکه در خانواده هستند احساس تنهایی می کنند(مثل خود من قبل از جدایی)
الان احساس میکنم چقدر خانوادم برام مهم هستند و دیگه در کنار آنها احساس تنهایی ندارم.
روزهایی که وقت دارم و خانه هستم رادیو رو روشن میکنم میگزارم رو موج پیام.
من خودم با رادیو پیام خیلی خاطره دارم که همیشه خوب بودند.
شنودگان عزیز بزرگراه مدرس از خیابان دستگردی تا ورودی بزرگراه حقانی و در ادامه...
دیگه این کلمات برام آشنا شدند.
بعد از سانحه هواپیمای ساها دیگه مادرم نمیگذازه با هواپیما هم بیام.فکر کنم باید تا تهران بدوم.
فکر نکنید من از این بچه مایه دارام ها!من همیشه با اتوبوس میرم ولی متاسفانه یه حادثه خیلی خیلی بد برام پیش آمد که والدینم دوست ندارند من زیاد تو راه باشم.
احتمالا با شتری،خری،گاوی چیزی بر میگردم.
خداکنه بتوانم دوام بیارم و کسی هم اینورا نیاد.
هر وقت وسوسه شدم میام میگم.
خیلی بی ربط و جفنگ نوشتم،ببخشید دیگه.
موفق باشید...