.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

باز پخش...

اول: بیست سال از ساخته شدن اولین قسمت ماتریکس میگذره، یادمه فیلم رو توی کامپیوتر پسرعموها، توی هال خانه شان نشستیم دیدم و کلی کف و خون بالا آوردیم از این همه خفنی، همون زمانی که هنوز پنتیوم هم نبود و کامپیوترها رو لحاف تشک میکردند.

به همین دلیل، نشستم این فیلم رو دوباره دیدم و باز کف و خون بالا آوردم به خاطر مطالبی که توش راجب ماتریکس و دنیای هوش مجازی گفته میشه، ایده ای که روز به روز داریم بیشتر بهش نزدیک میشیم.

دوم: یه حس متناقضی پیدا کردم نسبت به فصل های سال، بچه که بودم عاشق تابستون بودم، به خاطر تعطیلی مدارس و ملق خوردن کل سه ماه تابستان، بزرگتر که شدم متنفر از تابستان و عاشق پاییز و زمستان، چون گرما خیلی اذیتم میکرد، از سال گذشته زمستان هم سرمایش اذیتم میکنه، چیزی که ثابت برام مونده بی تفاوتی نسبت به بهار است.

سوم: فکر کنم دیگه تحمل جاهای شلوغ رو ندارم، ترافیک و اینها اذیتم میکنه، البته شاید به خاطر خستگی هم باشه...