هرچه آدم به رفتن و دل کندن نزدیک تر میشه، انگار این کشور و شهر و آدماش دوست داشتنی تر میشن.
ولی یه جایی باید ببره و بره، شاید که خاطرات تلخ هم همینجا بمونه
شاید بشه دوباره عاشق شد و زندگی رو ساخت...
آدم که از این گیت گذرنامه رد میشه، انگار یه چنگک میاد قلبم رو با تمام وجودش فشار میده...