.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

صبر...

یه مدتی بود همه از پدر مادر گرفته تا دوستام(به غیر از علی)همه از دست ما شاکی که بابام جان چرا اینکار رو انجام نمیدی؟
حالا چی کار بود بیخیال ولی عجیب این بود همه فضول شده بودند تو این قضیه حتی یکی از دوستام گفت من رفتم زیارت امام رضا گفته اگر اینکار رو انجام ندی زندگیت تباه میشه!
منم چون خودم قلبا راضی نبودم و میدونید وقتی دل آدم همراهی نکنه آدم دل به کار نمیده منم هی یه جور هایی می پیچوندم.
خودم از یه دندگی خودم کلی خوشم آمد ولی از طرفی نگران آینده بودم.چون خودم به همه میگفتم آینده همه چیز رو مشخص میکنه.
این ماجرا تا ۶ ماهی بود تا اینکه هفته پیش به پایان رسید.
حالا من موندم با یه لبخند تلخ روی لبهام به نشانه پیروزی.
صبر چیزی خوبیه،خیلی هم خوبه....
نظرات 1 + ارسال نظر
آریا جمعه 28 اسفند 1383 ساعت 12:43 http://honarpishe.blogsky.com

سلام عزیز. سال نو رو به تو و همه دوستان عزیزت تبریک میگم . موفق و شاد باشی نازنین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد