ساعتمو نگاه میکنم،7 شب الان 13 ساعته که سرپام.
سوار سرویس میشم،می دانم تا 1.5 ساعت دیگه تو سرویسم،پلکام بدجوری سنگینی میکنند.چشامو می بندم.
یادم می افته امروز پنجشنبه است،روز رویایی من،البته نه امسال.
یاد پارسال و سال های پیش می افتم،حتی وقتی که کنکور داشتم امکان نداشت پنجشنبه ها درس بخوانم.همیشه پنجشنبه شب ها بیرون بودم.
یاد سینما فرهنگ،پارک ملت،کافی شاپ ساج،بزرگراه مدرس که بعد از 1 ساعت تو ترافیک بودن تازه میرسیدم به ورودی صدر!یاد ولنجک که سکوتش به آدم آرامش خاصی می داد،یاد دیباجی جنوبی که هر پنج شنبه باید مادرم رو میرساندم یه کلاس تو اونجا بعدش هم میامدم دنبالش و 2 ساعت تو ترافیک خرکی صدر می ماندیم،یاد مهمانی ها که اکثرا من نمی رفتم،یاد دوستام که همه جا با هم رفتیم از ایران زمین بگیر تا لواسان.
احساس میکنم جون گرفتم،احساس خیلی خوبیه...
یکی داره صدام میکنه،با کلی زحمت چشام رو باز میکنم،دوستمه داره میگه رسیدیم پاشو بریم.
بلافاصله کوفتگی بدنم میگیره،افسرده میشم.
دلم تنگ شده برای تک تک آن لحظه ها...
اقا روزبه از سایتت دیدن کردم سایت خوبیه اگه موافق باشی
در سایت های خود لینک بدیم...
روزبه نگو اشک ما رو در آوردی .خوبه از اون خدا بیامرز کیو هم یادی کنیم .ایران زمین بی کیو صفا نداره ...هیییییییییییییی
سلام. یادم نمیاد قبلا پیام گذاشتم یا نه؟! آخه یه بار میخواستم پیام بذارم آخرش نفهمیدم گذاشتم یا نه! اما خب شما میخوایین درس بخونین پس باید یکسری سختیهارو تحمل کنین. در ضمن پسرای کلاس دختران دارو (که یکیش منم!) بیچاره نیستن. خیلی جنتلمن تشریف دارن که با دخترا کاری ندارن. به منم سرکی بزنین. ممنون.خداحافظ
مرسی از اینکه سر زدی!
راست میگی منم بعضی موقع ها همین طوری دلم میگیره...خیلی دوست دارم بازم به اون روزا برگردم ولی،،،
سلام
خوبی ؟
ممنونم که به وبلاگ من سر زدین ...
شما هم وبلاگتون قشنگه ...
میخواین به هم لینک بدیم ...
خبرک کن
خداحافظ