.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

دو خط موازی...

دو خط موازی زاییده شدند. پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاهی پر معنا به خط دومی کرد و گفت : ما می‌توانیم زندگی خیلی خوبی داشته باشیم ... خط دومی از هیجان لرزید. خط اولی : ... و خانه‌ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ .. من روزها کار میکنم. می‌توانم خط کنار یک جاده متروک شوم...یا خط کنار یک نردبام. خط دوم گفت من هم می‌توانم خط کنار یک گلدان چهارگوش گل سرخ شوم. یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت ! در همین لحظه معلم فریاد زد :
دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی‌رسند
و بچه‌ها تکرار کردند....

نظرات 2 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 5 آبان 1384 ساعت 22:50

نه که نظر نمی دیم. اصلا معلوم هست تو کجایی؟ هر سه قرن یه بار میای یه سک سک و تموم؟

علی شنبه 7 آبان 1384 ساعت 09:40

متن قشنگ وتاثیر گذاره . ایول حال کردم.
اما خودت بگو اگر سارنگ محمدی این متن را بخواند چی میگه؟
((دو خط موازی همدیگر و در بینهایت قطع میکنن٬ ها))
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد