اینم قسمت آخر( یه کم طولانیه!)
خدای من، خدای خوب و مهربان قلب کوچکم را به تو میسپارم چرا که میدانم با آغوش باز میپذیری. احساساتم را، عشق را، دوستی را، زیبایی را، هر آنچه که در این قلب کوچک بوده، همه را به تو میسپارم چون به خوبی از من وآنها حفاظت میکنی و هرز رفتن و بیهوده ماندنشان را مانع میشوی. خدای من، احساساتم را به تو میسپارم چون میدانم مرا در به کارگیری آنها رهنمون میشوی. هدایتم میکنی که چگونه و چه زمانی ابرازشان کنم. و هدایتت را با جان میپذیرم که من در این راه تنها واسطهای برای ابراز اینها هستم. اگر عشقی هست، عشق توست به بندگانت، و من یا ما، همه ی ما در این میان واسطه ای برای نشان دادنش هستیم. دیگران نیز چنین نقشی دارند و در این میان کنار زدن واسطه ها و دیدن لطف و عشقت بدون واسطه و البته با سپاسگذاری از حامل لطف وظیفه ایست که همه ی ما به گردن داریم.
خدای من، هر زیبایی و والایی از آن توست. زیبایی در روح، در جسم، زیبایی که با گوش احساس شود، با چشم یا با جان، از طبیعت انسان یا جماد، همه از توست. تویی که قاسم این لطفی، بخشنده ی این عشقی و دِین ما تنها احترام گذاشتن و بدون پاسخ رها نکردن اینها نیست. باید بدانیم و دریابیم که آواز هر چکاوکی سروش لطفتوست. باید قدر بدانیم و شاکر باشیم.
خدای من، آیا ما، همه ی ما گنهکاران( نه پارسایان درگاهت) لایق این نعمت و لطف هستیم؟ و آیا از آمچه که به ما عطا می کنی آگاهیم؟ آیا شاکر هستیم؟ تنها تویی که هر بنده را می شناسی و تنها تویی که او را به شکر به لطفت راهنمایی می کنی.
خدای من، ما را بپذیر با گناهانمان و بیاموزمان که چگونه ببینیم و چگونه شکر کنیم. تنها تو عالم به این هستی و قادر. به راهمان بیاور
خدای من، خدای خوب و مهربان....
دعات دلنشین بود