.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

بدون عنوان ...

هر چی فکر کردم تیتر مناسبی برای این پست پیدا نکردم!
نمی دانم این پست رو خوب می نویسم یا نه چون حالم اصلا خوب نیست ولی باید می نوشتم.
این پست رو باید خیلی وقت پیش می نوشتم،نه اینکه بگم یادم نبود یا وقت نداشتم،از همه اینها بدتر اصلا تو فکرم نبود!
چند روز پیش که وقت اساسی پیدا کرده بودم یه سری به وبلاگ قدیمیم تو پرشین بلاگ زدم،اولین پستی که دادم 12 اسفند 81 بود،عمر آدمی چه زود می گذره!
دقیقا یادم نیست که چرا آدرس وبلاگم رو به باران دادم،ولی دقیقا یادمه که قرار گذاشتیم این وبلاگ ها به صورت راز بین خودمان بمونه ،و به همدیگر هم اعتماد داشته باشیم.
از اون موقع باران خواننده وبلاگ من بوده، اولین نظرش خیلی باحال بود،در حد افتضاح!خلاصه اون اولا که هی اذیت می کرد،را به را غلط املایی می گرفت بعضی موقع ها هم شیطنت هایی میکرد،نبود روزی که بنده پستی بدم و بذاره یه آب خوش از گلومون پایین بره.
گذشت و گذشت،هم من عوض شدم هم باران،دیگه تو نظراتش اذیت نمی کرد،با خیلی از نظراتش من رو راهنمایی کرد،خیلی موقع ها غر زد،داد هم میزد،بعضی موقع ها هم اگه دم دستش بودم یه بشقابی چیزی پرت میکرد.
ولی جدا از شوخی،همواره با وبلاگ من بود و همیشه هم نظراتش رو رک و پوستکنده گفته!
تو این 3 سال اینقدر ما با هم سر همین نظرها دعوا کردیم که آخریش همین 2 یا 3 هفته پیش بود،دیگه کار از نظر دادن گذشته بود،وقتی مسنجرم لوگین شد دیدیم یه آفلاین دارم اندازه دیواره چین،خدایی من تاحالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش،اینقدر رک و پوست کنده بنده رو به ناسزا گرفت که شک کردم این باران خودمانه!
حدس میزنم اگه اون موقع جلوی چشماش بودم تبدیل به پیازچه حلقوی میشدم!
وقتی می خواستم وبلاگ نویسی رو ترک کنم و این کار رو هم کردم،یکی از علت های برگشتم همین نظر باران بود.
وقتی پیشنهاد وبلاگ نویسی مشترک رو داد،راستش با سوابقی که داشت گفتم ماهی یه نوشته سه خطی می نویسه میگه ما هنوز زنده ایم،ولی الان که تقریبا 1 ماهی از این موضوع می گذره باران 5 تا پست داده من 2 تا.
حقیقتش فکر نمی کردم اینقدر ارزش قائل بشه که بیاد تو وبلاگ من هم بنویسه،اعتراف می کنم که اشتباه فکر میکرد.
تو این 1 ماه به قول خود باران جور من رو هم کشیده!(دستت درد نکنه)
این موضوع تو این 2 روزه حسابی منو اذیت میکرد که بابا جون،یه تشکری،مرسی،دستت درد نکنه ای می گفتی،نه اینکه کلت رو مثل ... انداختی پایین و کار خودت رو میکنی.
می دانید من فکر میکنم آدم تو زندگیش چند تا دوست خوب که بیشتر نداره،دوست هایی که بهشان تکیه و اعتماد کنه،فوق فوقش 2 یا 3 تا.خود من همین طوری هستم،آدم باید تلاش کنه که دوستای خوبش رو حفظ کنه.
باران یکی از دوست های بسیار خوب من هست که فکر میکنم یه ببخشید بزرگ بهش بدهکارم،از اینکه زودتر ازش تشکر نکردم یا اینکه زودتر این پست رو ندادم،نمی دانم چه طوری می توانم جبران کنم؟
این موضوع مثل بختک افتاده بود ته ته گلوم و داشت حسابی منو اذیت میکرد،این وجدان من هم که بیخیال نمیشد!
هی میگفت خاک بر سرت،برو بمیر با این رفتار گندت(آدم تا این وجدان رو داره دشمن می خواهد چی کار!)
خلاصه باران خانم برای همه چیز متشکرم،شما لطف میکنید و تو این وبلاگ پست میدید،اینم بدون که من هیچ وقت به نوشته های شما نمی خندم و خیلی هم خوشحال میشم وقتی میبینم زود زود پست میدی.
الان داخل سر من مثل کارگاه تراشکاری صدا میده،موقع امتحاناست و من که تاحالا لای کتابها رو هم باز نکردم باید تا صبح بیدار بمونم،دو هفته سخت،برام دعا کنید همه واحدام رو پاس کنم.
بهترین دارو برای تسکین سردرد چایی سیاه داغه شیرین شدست و بهترین دارو برای بیداری قهوه!
الان دارم یه لیوان چایی می خورم که بیشتر شبیه نوشابست تا چای.
این وجدانه هنوز داره میگه خاک برسرت،برو بمیر،فکر کنم باید یه فرمتش بکنم...
نظرات 1 + ارسال نظر
کیمیانت شنبه 24 دی 1384 ساعت 01:10 http://kimiyanet.blogfa.com

دوست گرامی : با تشکر از وبلاگ خوبت .
اگر به کارت اینترنت احتیاج داشتی یک سری هم به ما بزن ! با یکبار امتحان ، همیشه کیمیانت را انتخاب میکنید.
لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، با پشتیبانی 24 ساعته و امکان فعال سازی VPN را تجربه کنید. با سرویس VPN برای همیشه از شر فیلتر راحت شوید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد