.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

احساسه هو یجی...

دیشب جمع 7 نفره ای دوستانه ای بودیم در راه تهران، 15 دقیقه ای توپولی از بین همه من رو مورد خطاب قرار داد، 15 دقیقه 6 نفر به من زل زده بودند، دروغ نگم، این 15 دقیقه بهترین، کثیفترین، باحالترین، بی مزه ترین، غمناکترین، لجنترین و شادترین 15 دقیقه امسال بود، لعنت به تو مرد شاپرکی که صورتت اصلا حالت نمی پذیره، توپولی گفت، دلم میخواست بهش بگم، من تو دلم با شما خندیدم، گریه کردم، رقصیدم، سینه زدم، ناله کردم، شیون کشیدم ولی نمی توانم بگم.
توپولی، می دانم این مطلب رو ممکنه تا آخر عمرم بهت نگم، ولی خیلی حرف هات رو قبول دارم، خودت رو هم قبول دارم، چون دوست داشتنی هستی، چون عاشقی، چون ساده ای و چون فوق العاده، فوق العاده ای، موفق باشی...
Ninkapoop عزیز، یادته سال پیش در مورد زندگی صحبت میکردیم؟ یادته من چی گفتم تو چی گفتی؟ یادته به من گفتی: هی... مرد شاپرکی، تو بازیگردان خوبی میشی! گفتم نه! گفتی: من تورو میشناسم، تو خوب بازی میکنی، بازیگردانی رو هم امتحان کن، گفتم شکست می خورم، گفتی شکست پل پیروزیه، گفتم نمیشه، گفتی به خدا میشه و این طوری بازی شروع شد.
یادته؟ بازی شروع شده بود که من وارد شدم، کم کم حرکت مهره ها رو بدست گرفتم، یادته باهات حرف زدم و تو گفتی فوق العاده ای؟ یادته بهم گفتی تو بازی خوان خوبی هستی؟ یادته بهت گفتم می توانم فکر مهره ها و حرکتشان رو بخوانم؟ از A گرفته تا K ، چه A که زود رفت کنار و چه بقیه!
یادته نمودار میکشیدیم یه مدت یه مهره نزول میکرد و دیگری صعود، یادته k داشت از بازی خارج میشد ولی یک دفعه آمد تا بالا؟
یادته بهت گفتم برگ های برنده همه دست منه، تازه هنوز آسم را رو نکردم؟ آره، دقیقا بازیگردان خوبی هستم، بازی خوان خوبی هم هستم.
یادته باهم شرط بستیم مهره E با مهره H چه کار میکنه؟ و هر دفعه من میبردم؟
یادته گفتی باید منتظره حرکت دشمن باشیم تا یک دفعه پاتک بزنیم؟
حالا می خواهم اعتراف کنم، یه جورایی این بازی دیگه خسته کننده شده مخصوصا مهره K ، این مهره قانون بازی رو رعایت نمیکنه! به علامت ورود ممنوع و ورود یک طرفه توجهی نمیکنه، فکر میکنه می تواند سرکشی کنه؟ ولی هنوز نمی داند امور بازی دسته منه، منم که بازی رو کنترل و مهره ها رو وادار به اجرا میکنم، اینطور نیست؟
مهره k باید بره کنار، اون داره قانون بازی رو نقض میکنه، داره یاغیگری میکنه، این مهره باید مات بشه، نباید کیشش کنم؟
این بازی دیگه خسته کننده شده! ترجیح میدهم k بیاد بالا جای من و من برم سر یک بازی دیگه، موافقی؟
داخل گود: به ذهن خود زیاد فشار نیارید که چی نوشتم چون فقط من می فهمم و Ninkapoop!
خارج گود: امشب یکی به موبایلم زنگ زد و 1 دقیقه و 3 ثانیه صحبت کرد: سلام می خواهم ببینمت، باورم نمیشد، صدای خودش بود، یعنی واقعا خودش بود؟ شمارش که خوده خودش بود، خدایا شکرت!
نظرات 1 + ارسال نظر
ملقب به عسل دوشنبه 22 اسفند 1384 ساعت 09:29 http://30in.persianblog.com

ظاهرا خستگی ات از پست ِ پایین تا حالا در رفته !
خب خسته نباشید !


من همیشه فک می کردم فقط خودمم که می فهمم که خودم چی نوشتم !
الان می فهمم که انسانهایی مثل من زیادند !

به هر حال تو اصلا فک نکنی که من 30 خط رو خووندم و بعدش رسیدم به ‹ داخل گود › و فهمیدم نباید بفهمم !!!!!

این بازی بود ؟ چه بازی ای بود ؟ فوتبال ؟! ! تنیس ؟؟؟
ولی خداوکیلی خسته کننده بود ! من موافقم که بریم سر یک بازی دیگه !
هر چند آدم وقتی که واسه هر چیزی وقت بذاره ، توی اون کار ماهر میشه ... اونقدر ماهر میشه که یادش میره ممکنه توی بازی ِ بعدی دیگه ماهر نشه !!!!!
اصلا هم به این فکر نمی کنه که حالا که بازی رو بلده ، تازه باید بازی کنه !!!!!!!!!!!
ولی خب آدمه دیگه ! دوست داره یه بازی دیگه رو شروع کنه حتی به شرط ِ باخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد