.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

خشونت...


دیروز تو دانشگاه تصمیم گرفتیم تولد برادر حامد رو یک جشن کوچیک بگیریم، به دوست های خودش هم گفتیم.
ساعت 8.5 همه چیز روبراه شد، بالاخره یک کیک تو این خراب شده پیدا کردیم و همه هم رفته بودیم خانه و حاضر شده بودیم. 8.5 اینها آمدند دنبال من. آرش سمند رو آورده بود. به همراه حامد و امید.
بعد از یک هفته درس خواندن واقعا احتیاج به یک شادی داشتیم. آرش هنوز نتوانسته با خودش کنار بیاد، منم که ناراحت از امتحان بودم. سیستم سمندشان خیلی خوبه.
نمیدانم چرا دیشب سبک متال کلی فاز میداد، با Nothing Else Matters شروع شد. آهنگ فوق العاده ای هست.
تا ساعت 10 شب داشتیم لذت موسیقی تو این سبک رو می بردیم. جالب بدانید ما 4 نفر مثل این خل و چل ها که یک آهنگ تند می گذارند و تو ماشین شروع میکنند به دلقک بازی کردن، نبودیم. هر 4 نفرمان ریلکس نشسته بودیم و برای خود من خیلی جالب بود، که این دفعه برعکس همیشه صدای بلند اصلا اذیتم نکرد.
تو اون 1.5 ساعت، به هیچ چیز فکر نمی کردم، مغزم داشت استراحت مطلق می کرد، خیلی خوب بود.
10 شب هم رفتیم تولد که نمیرفتیم بهتر بود. ولی بعد از این همه سروصدا سر درد شدیدی گرفتم که اونم همان دیشب با یک پیاده روی حل شد.
واقعا بهش احتیاج داشتم، یک کمی خشن بودن، واقعا دیشب آرامش باور نکردنی بهم دست داد.
از همتان ممنونم...
خارج گود: یک مطلبی رو همه دوستام می دانند بهتره شما هم توی این دنیای مجازی بدانید، من با اینکه کلی با این دیوانه ها لجم و هر لحظه دعا میکنم سر به تنشان نباشه ولی به خدا یکی شان یک مشکلی براش پیش بیاد، اینقدر ناراحت میشم، مخصوصا پسرها، در مورد تمام دوست های پسرم من اینطوری هستم.
از علی بگیر تا نیما و امید و بقیه، همشان دوست های خوبی برام هستند.
پ ن: یکی دیگه اضافه شد نه به دوستی...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد