.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

درس خوندن!

بیشتر از یه هفته است که دنبال یه موضوع قابل نوشتن می گردم که بنویسم. آبرو و حیثیتم رفت بس که تنبل بازی در آوردم و ننوشتم و روزبه تند و تند آپدیت کرد. ولی خوب به قانون این که هر وقت می خوای کاری کنی هیچ جوری جور نمی شه و تا دست برداشتی خودش پیش میاد دریغ از سه خط نوشته ی قابل آپدیت کردن که من نوشته باشم.

یه جورایی سرم شلوغه. تو بهمن و اسفند زیاد کاری نکردم و حالا ناچارم بدو بدو کارامو تحویل بدم و این وسط برای امتحانای نیم ترم هم بخونم. خودم زیاد از این شلوغی بدم نمیاد چون سرم رو گرم می کنه و نمی زاره به شغل شریف خیال بافی بپردازم ولی به نظر می رسه اطرافیان اصلا از این حال من خوششون نمی یاد. جماعت به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم شدن. اقلیت معتقده که هر چی بخونم کمه و من هنوز دارم خیلی خیلی کم می خونم. اکثریت معتقده که دیگه شورشو درآوردم بس که می خونم. از اطراف و اکناف عکس العمل های بامزه می رسه. یکی که ورد زبونش بچه مثبت بودن منه و هراز چند گاهی سراغ اون کتاب گندهه رو می گیره که من اول ترم دستم بود. بنده ی خدا نمی دونه که بعد از اون ده صفحه ی اول دیگه حتی نرسیدم یه بر به کتابه بزنم. مونده برای شب امتحان. اون یکی هرازچندگاهی یه غر می زنه: چرا خوابی؟ پاشو تو باید بیست و چار ساعته در حال درس خوندن باشی، نه ولی واقعا تو خیلی درس می خونی و.... بقیه هم که من یه آتو دادم دستشون و یه دفه در شرایط بسیار احساسی که قرار نبوده درس بخونم هی غر زدم و گفتم پنجاه صفحه از متن امتحان فردام مونده. تا دهنم رو باز می کنم که آی من هفته ی دیگه امتحان دارم چارشنبه نمی تونم بیام می گن اه ه ه ه ه کشتی ما رو با این امتحانات. باز پنجاه صفحه اش مونده؟ خوشبختانه از اونجایی که در چارده سال گذشته دائما اینجور مزخرفات رو شنیدم دیگه خیلی به حالم فرقی نمی کنه. زیاد تاثیر نداره که بگم مثلا حالم گرفته می شه نمی تونم بخونم یا راست می گن حالا یه مدتی مثل آدم(از نظر اونا!) بخونم. عین خیالم نیست. اونا غر می زنن و من کار خودم رو می کنم. تنها کاری که کردم اینه که چند روز پیش در اوج عصبانیت به یکی اولتیماتوم دادم که حق نداری بگی درس بخون یا نخون یا کی می خونی و از اونجایی که ترک عادت موجب مرضه فکر می کنین جمله ی بعدیش چی بود؟ حالا فردا می ری کتابخونه درس بخونی؟

 

 

 

(درصد چرت و پرت نوشته ام بالاست. جدی نگیرین!)

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 9 اردیبهشت 1385 ساعت 10:58

چرت و پرت نوشتن دلیل با حالی نیست .....

والا منم نگفتم که هست!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد