.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

پستی و بلندی...


زندگی همه ما، پستی بلندی زیادی داره، همچنین مشکلات زیادی، اگه این مشکلات نباشند که زندگی بدون مشکل هیچ لذتی به آدم نمیده، میشه یک زندگی معمولی، آدما باید طعم سختی رو بچشند تا به موقعش لذتش رو هم ببرند.
این دو روز خیلی بد بود، خیلی. نتیجه زحمت های 3 روزم در عرض 3 ثانیه از بین رفت، 4 نفر یک چیزی رو بهم گفتند که اساسی حالم گرفته شد، حالا نمیدانم چرا هر 4 تا با هم و جالب اینکه این 4 نفر اصلا همدیگر رو نمیشناسند، بگذریم.
یک روزهایی هست که آدم رو فرم نیست، آقایون، خانم ها، دوستان، لطفا درک کنید، نمیخواهم گوش کنم، نمی خواهم شماها هم گوش کنید، گوش شنوا نمی خواهم، اینقدر به پروپای من نپیچید، بابا یک روز حال ندارم.
هی میگم یک امروز رو بیخیال من شید، کاری به کارم نداشته باشید، هی میگم اینقدر سربه سرم نگذارید آخرش یک چیزی میگم هم شماها ناراحت میشید هم من، نمیفهمند که نمیفهمند.
آخرش هم که شنیدی حرفی رو که نباید میشنیدی، چی عایدت شد؟ هیچی. فقط اینکه 15 دقیقه دنبالم بیفتی و بخواهی درستش کنی.
امروز از ساعت 12 تا 8 شب موبایلم رو خاموش کرده بودم، حال و حوصله جواب دادن نداشتم. تازه 7.45 آمدم خانه و رفتم حموم و 8.15 روشنش کردم.N تا Sms داشتم( N=17 ) از اینکه چرا جواب نمیدی؟، چرا گوشیت خاموشه، چطوری، قهری، وقتی داشت حضور غیاب میکرد بهم مسیج بزن، تقریبا جواب همه رو دادم ولی نصفه نیمه، آخریش هم این بود که 8.30 حاضر شو میایم دنبالت!
2 ساعت فکر کردم تازه یادم افتاده به! امشب مراسم 40 دایی یکی از بهترین دوستام هست که حتما باید برم، ان وقت من یک دقیقه وقت می خواهم برای استراحت کردن، خنده داره نیست؟
پ ن 1: آخه کدام آدم آحمقی پنجشنبه شب اونم تا ساعت 7 اونم دانشگاهی که 60 کیلومتر با محل زندگیش فاصله داره کلاس بر میداره؟ معلومه من.
پ ن 2: امشب هوا اینجا مثل این عکسه بود، لذتی نداد بدتر اعصابم رو خورد کرد که خیس شدم، باورت میشه اینجا و این حرف ها...
خارج گود: این پام کم کم داره اعصابم رو خورد میکنه، دردی داره وحشتناک، فکر میکنم عصبی میشم اینم شروع میکنه اذیت کردن، تا ببینیم چه میشود، فوقش قطعش میکنم...
End: لطفا نظراتتان رو همین جا بگید نه در آفلاین( قابل توجه خیلی ها)

میدانی همیشه میگن موقع خطر آرامش خودت رو حفظ کن؟ برای دیوار که نمیگن برای تو میگن، برای من میگن.
به جای اینکه 15 دقیقه تمام گریه کنی و یک کلمه حرف نزنی از اول میگفتی چی شده، وقتی بهت میگم 15 دقیقه به من فرصت بده پیداش میکنم بهم اعتماد کن، هی زنگ نزن، میدانم نگرانی، میدانم فکر میکنی من تو این خراب شده به تهران دسترسی ندارم ولی اینقدر دوست دارم که 12 شب برن بیرون دنبالش بگردن!
خودت بگو چقدر طول کشید؟ 10 دقیقه بیشتر شد؟ نه بیشتر شد؟ دیدی چیزی نبود، دیدی نگرانیت الکی بود؟
پ ن: امشب مردم، زنده شدم و ترسیدم مثل سگ...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد