.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

جناب ب...


سه یا چهار روز پیش، ساعت سه بعد از ظهر، در خواب ناز.
زینگ، زینگولنگ.
بله؟( با لحن خواب آلودگی شدید ) سلام، چه طوری؟ سلام، شما. حالا دیگه من، باشه دستت درد نکنه! ب تویی، صد بار بهت گفتم من ظهرا می خوابم، زنگ نزن. 1000 بار هم گفتی وقتی خوابی یا گوشیت رو خاموش میکنی یا صداش رو قطع میکنی! آره، منتظر تماس یکی از بچه ها هستم. کی؟ نمیشناسی. خوب بگو؟ چی بگم؟ چی میدانم هرچی دوست داری! ساعت 3 زنگ زدی که همین رو بگی؟ خوب من میگم. بگو گوش میدم. ببین من یک چیزی رو فهمیدم، تو رو جون به جونت کنند حرف نمیزنی، باید از روی اعمالت فهمید. خوب حالا این کشف بزرگت چیه؟ این که من برای تو مهم هستم! خوب، دیگه؟ خوب همین دیگه! حالا از کجا فهمیدی؟ از اونجایی که وقتی جوابت رو دیر دادم نگران شدی! آهان، تو هم دلت خوش ها، خوب دیوونه معلومه مهمی، اگه نبودی که دوستم نبودی! چقدر مثلا؟ چی چقدر؟ چقدر مهم هستم، اندازه یک چیبس؟ خفه شو. نه غیر از اینه! اگه خودت رو اندازه چیبس میبینی بهتره بدونی من از چیبس بدم میاد، مهمی اندازه خودت، نه بیشتر و نه کمتر. میدانی من به خاطر تو با 3 نفر دعوا کردم؟ از این آدما که مشکلاتشان رو سر دیگران خالی میکنند بدم میاد. نه بابا اونها آدم نبودند، حقشون بود. خوب سر خودم خالی میکردی. وا مگه من دیوونم. پس معلوم من رو خیلی دوست داری که این همه از دستم ناراحت و اعصبانی میشی اونم تو؟ خوب معلوم که دوست دارم.
هنوز به ب نگفتم، احتمالا بگم از ذوق مرگی میمیره، فکر کنم هم خوشحال بشه هم ناراحت که چقدر باید خرج کنه و نذراش رو بده، به من چه! میخواست نذر نکنه!
خارج گود: ببین گفتی خوشت میاد آدم ها حرف بزنند و روراست باشند، اول ها هر روز سر میزدم، حالا شده 3 روز یک بار، هر دفعه هم که میام حالم بهم میخوره، از بس جدیدا جفنگ مینویسی، چرت و پرت میگی، البته وبلاگ خودته هر طور دوست داری بنویسی، فقط نظرم رو گفتم، همین...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد