.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

شاید زمانی دیگر...


با ب صحبت کردم، گفتم بهش که دیگه نمی تونم باهاش باشم، حالا نه که قبلا هم خیلی بودم!  گفتم که دارم میام تهران فقط به خاطر خانواده ام، گفتم قبلا وقتم و زندگیم برای خودم بود ولی حالا نه!
یکم غرغر طبق معمول ولی قبول کرد، خوشحالم، ننشسته ام غصه بخوردم که داره تموم میشه، برای شنبه احتمالا نهار همگی بیرونیم، اون موقع به همه میگم.
خارج گود: به مصطفی همین حالا گفتم، نشد می خواست برگرده باید بهش میگفتم چون ممکنه دیگه نبینمش، گفت بالاخره کار خودت رو کردی، گریه اش گرفت، ببخشید دیگه!...
نظرات 1 + ارسال نظر
ملقب به عسل دوشنبه 15 خرداد 1385 ساعت 22:30 http://30in.persianblog.com

چی شد ؟
کجا ؟!
؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد