.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

کوه...

دیدی چه زود شد 1 مرداد؟
این 2 ماه لعنتی و مزخرف هم به سرعت میگذره، بعدش هم 9 ماه کذایی، بعدش یک چرخه!
دارم سعی میکنم از 7 روز فقط 2 روزش را خانه باشم. صبح ها  میزنم بیرون، دانشگاه،کارای بابا، کارهای عقب افتاده خودم، یک سری پروژه که از رها گرفتم و آخر وقت هم میرم پیش دختر داییم که کمکش کنم برای لیست کردن یک سری از مطالب.
دارم به ورزش خیلی اهمیت میدم، هفته ای 1 بار سالن و تا جایی که وقتم بگذاره کوه، وای که من هنوزم عاشق کوه هستم، به خانواده میگم با دوستام میرم، میرم شرق تهران، تنهایی، یک 8 ساعتی برای خودم صعود میکنم، خیلی خوبه.
جدیدا با یک سری کوهنورد حرفه ای هم آشنا شدم، یک سری پیشنهاد هایی دادند که شک دارم خانواده ام بگذارند، از اینها که شب صعود کنیم و این حرف ها.
بعضی روز ها که حال ندارم یا خسته هستم و سبک میرم به بیتا هم میگم، میاد با هم میریم بالا، معمولا تعداد کلمات گفتمانمان 10 تا هم نمیشه، البته اگه غرغراش رو حذف کنیم!
داشتم اون دفعه بهش میگفتم که آدم وقتی تو کوه هست، یک خلاء فکری براش پیش میاد که تو طول هفته خیلی بهش کمک میکنه.
دارم فکر میکنم این هم یک نوع فرار هست، مثل تمام آدم های دیگه.
اندکی صبر، سحر نزدیک است...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد